اندیشه اسلامی ایرانی

اندیشه اسلامی ایرانی

تاریخ ایران اسلام
اندیشه اسلامی ایرانی

اندیشه اسلامی ایرانی

تاریخ ایران اسلام

آیا دشمنی ایرانیان با عرب ها نژاد پرستی محسوب می شود ؟



نکته : این مطالب و صرفا جهت آشنایی با هویت و عقاید نژادی می باشد پس لطفا بدون تعصب این مطالب را مطالعه کنید .

 

هویت نژادی 

هویت قومی از اعتقادات و نژاد و باورها و ارزش ها و زبان تشکیل شده است

نسبت برتری یک نژاد بر نژاد دیگر به نسبت برتری عقاید و باورها و ارزش های آن نژاد بستگی دارد که شامل تقوا نیز می شود

و تقوا به عقاید و باور ها و ارزش ها مربوط می شود و هر چه باورها و ارزش های اعتقادی یک نژاد انسانی تر و به مبانی الهی نزدیک تر باشد تقوای آن نژاد بیشتر است و آن نژاد به دلیل همین عقاید و باورها از نژاد دیگری که عقاید نژاد پرستانه و ضد انسانی و ضد اخلاقی دارد برتر خواهد بود (برتری به دلیل عقاید انسانی و الهی که به تقوا مربوط می شود و نه بخاطر صرفا نژاد و رنگ پوست)


اگر ما ایرانی ها با عرب ها دشمنی داریم و از آنها کینه داریم به دلیل جنایاتی هست که عرب ها در حق مردم ما انجام دادند و هنوز هم به این جنایات افتخار میکنند جنایاتی که ریشه در باورها و ارزش های اعتقادی آنها دارد ارزش هایی مانند غارتگری و دزدی و تجاوز به مال و ناموس دیگران !


آنها هنوز هم این عقاید ضد انسانی و ضد اسلامی خود را حفظ کرده اند و آن را بخشی از هویت خود می دانند و عربی که چنین عقایدی نداشته باشد را ترد کرده و از میان خود میرانند و او را از خود نمی دانند ! آنها به شدت روی هویت خود که از چنین عقایدی سر چشمه میگیرد تعصب دارند و به آن افتخار هم میکنند !


که یکی از اصلی ترین این ارزش ها و عقاید عربی دزدی و غارت مال و ناموس دیگران است

ابتدا به اعتقاد عرب ها  در مورد دزدی و غارت اموال دیگران می پردازیم . دزدی در میان طوایف عرب یک افتخار و فضیلت محسوب می شد و می شود چرا که آنها از گذشته پیشرفت از راه غارتگری را روش و الگوی زندگی خود قرار دادند

((روشی که در آن به جای تلاش و پیشرفت برای رسیدن به یک چیز که قاعدتا زحمت زیادی دارد سعی کردند که با غارت مال و اموال دیگران به آن دست پیدا کنند))


کسب غنیمت های جنگی انگیزه اصلی اعراب مسلمان در جنگ ها بوده است.انگیزه اصلی اعراب در حمله به ایران گسترش دین مبین اسلام نبوده بلکه در واقع در نظراعراب مسلمان و اشراف عربستان جنگهای دایمی و کسب غنایم و تصرف اراضی وبدست آوردن اسیران برده از کشورهای همسایه از جمله ایران از فعالیت های تولیدی بشمار می رفته است

یکی از علل عمده شکست مسلمانان در جنگ احد (سال چهار هجری) در واقع این بود که نگهبانان و پاسداران (اعراب مسلمان) ارتفاعات به طمع غنایم سنگر های خود را ترک کرده و به جمع آوری غنایم مشغول شدند. تاریخ طبری جلد3 .صفحه 975-976-990-994

در جنگ (جبل الرمات) نیز بر خلاف دستور حضرت محمد (ص) لشکریان اعراب مسلمان برای کسب غنایم از جای خویش حرکت کردند و باعث شکست اعراب مسلمان گردیدند. اهمیت کسب غنایم در جنگ اعراب تا به انجا بود که در بعضی از جنگ ها مانند جنگ (حنین) که لشکریان اعراب مسلمان  بدون هیچ احترام و ملاحظه ای در برابر حضرت محمد (ص) می ایستادند و برای چگونگی تقسیم غنایم جنگی با پیامبر (ص) مجادله می کردند. (تاریخ طبری. جلد3. صفحه 1214-1216)


و در مورد تجاوز و ربودن زنان و دختران این عمل ریشه در شهوت پرستی بی غیرتی و هوسباز بودن اعراب دارد

البته در میان یک یا دو طایفه مانند طایفه پیامبر (ص) چنین عقایدی وجود نداشت زیرا آنها از طوایف عرب شده بودند که پیش تر به آیین حضرت ابراهیم علیه السلام  بوده اند 


عرب بر دو قسم است: عرب عاربه و عرب مستعربه


عرب عاربه به معنای عرب خالص است و عرب مستعربه، عرب غیر خالص هستند.(صحاح اللغه جوهری، ماده عرب). در مجمع البحرین در ماده عرب آورده است که عرب مستعربه، عرب هایی هستند که به زبان حضرت اسماعیل(ع) سخن گفته اند.


جوهری در صحاح اللغه گفته است که اولین کسی که به زبان عربی سخن گفت یعرب بن قحطان است و ریشه همه قبایل عربی یمن همین شخص است. (صحاح اللغه، ماده عرب). در مجمع البحرین این دیدگاه جوهری را آورده است. در کتاب لسان العرب هم آورده است که اولین کسی که خداوند زبان او را به زبان عربی به سخن آورد، یعرب بن قحطان است و این یعرب پدر و ریشه قبایل یمن است و همین قبایل یمنی را عرب عاربه می گویند.(لسان العرب، ماده عرب). در لسان العرب گفته است که حضرت اسماعیل در میان عرب عاربه نشو و نما یافت و به زبان آنان سخن گفت و اسماعیل پدر و ریشه عرب مستعربه است.(لسان العرب، ماده عرب).
بر اساس آنچه که مورخان و نسب شناسان گفته اند، مردم شبه جزیره عربستان در یک تقسیم بندی کلی به دو قسم تقسیم می شوند: جنوبیان و شمالیان. همه قبایل ساکن در یمن و اطراف آن را قبایل جنوبی و قبایل دیگر را که در جاهای دیگر عربستان ساکن بودند قبایل شمالی می نامند. قبایل جنوبی به یعرب بن قحطان می رسند و به این خاطر این قبایل را قحطانیان هم می نامند. قبایل قحطانی را عرب اصیل و خالص می گویند و اولین بار در میان اینها زبان عربی کنونی پیدا شد.
(این اطلاعات را می توانید در این کتابها ملاحظه کنید: صحاح اللغه، لسان العرب و مجمع البحرین. تاریخ اسلام، ج 1، ص 86 نوشته جعفریان، فروع ابدیت، ج 1، ص 16، چاپ اول، سیره ابن هشام، ج 1، ص 1 به بعد، چاپ مهر، اسلام و عقاید و آراء بشری، ص 237 به بعد، قبیله قریش، نوشته دکتر خضیر عباس الجمیلی، ص 48 به بعد، تاریخ العرب القدیم، نوشته شیخ احمد مغنیه، ص 6 به بعد، تاریخ العرب فی الجاهلیه نوشته دکتر رشید الجمیلی، ص 24 به بعد و نسب معد و الیمن، نوشته ابوالمنذر کلبی و غیر اینها).
از قبایل یمنی قبیله ای به نام قبیله جرهم به حجاز کوچ کردند و در حجاز مستقر شدند. حضرت ابراهیم، همسرش و پسرش اسماعیل را به مکه آورد و در آنجا اسکان داد و رفت. جناب هاجر و بچه کوچکش اسماعیل در آن بیابان تنها بودند و قبیله جرهم آنها را در آنجا دیدند و در همان جا ماندند. حضرت اسماعیل در میان قبیله یمنی جرهم که زبانشان عربی بود، رشد کرد و از بچگی زبان عربی را مانند زبان مادری یاد گرفت. پس از آن فرزندان حضرت اسماعیل همه به زبان عربی سخن می گفتند. در طول زمان نسل حضرت اسماعیل رو به فزونی گذاشتند و قبایل زیادی به وجود آمدند. این قبایل را عرب مستعربه می گویند.
اگر از حضرت اسماعیل آغاز کنیم و به طرف پیامبر اسلام بشماریم به شخصی به نام عدنان می رسیم. همه قبایل شمال را که عرب مستعربه هستند، قبایل عدنانی هم می گویند:
حضرت اسماعیل = نابت = یشجب = یعرب = تیرح = ناحور = مقوم = ادد = عدنان = معد = نزار = مضر = الیاس = مدرکه = خزیمه = کنانه = نضر = مالک = فهر = غالب = لوی = کعب = مره = کلاب = قصی = عبد مناف = هاشم = عبد المطلب = عبد الله = حضرت محمد(ص).
همانطوری که ملاحظه می کنید پیامبر اسلام(ص) با بیست و یک واسطه به عدنان می رسد و بر این اساس پیامبر ما عدنانی است و همه قبایل عدنانی، عرب مستعربه هستند و با این محاسبات، پیامبر اسلام(ص) در اصل عرب نبودند و جد بیست و هشتم آن حضرت عرب شده است.
(این اطلاعات، در همان منابع و مآخذ آمده است).



پیامبر اکرم(ص) از سلاله حضرت ابراهیم (ع) است ولی حضرت ابراهیم علیه السلام عرب نبوده است، وقتی حضرت اسماعیل وارد طایفه جرهم در اطراف مکه شد، با آنان ارتباط خویشی برقرار کرد و طایفه آنان را مستعربه می گفتند. در ضمن عرب بودن یا نبودن به دو معنا است:

الف: لغت و زبان عربی داشتن

ب: نژاد عربی داشتن

پیامبر اکرم (ص) به معنای اول عربی بود و به معنای دوم از جانب پدر غیر عربی و از نژاد حضرت ابراهیم(ع) محسوب می شود. البته عرب جاهلی دو دسته بودند:

1- قحطانیان، فرزندان یعرب بن قحطان و بومیان یمن و جزیره العرب بوده که عرب عاربه نامیده می شدند.


2- عدنانیان، فرزندان حضرت اسماعیل بن ابراهیم(ع) بوده که نتیجه ازدواج حضرت اسماعیل(ع) با طایفه جرهم بوده و اینان را عرب مستعربه می گویند و طوایف فراوانی از آنان پدید آمد که معروف ترین آنها همان قریش است و بنی هاشم از قریش می باشند.

این نکته را هم یادآوری می کنیم که در کتاب [تاریخ تحلیلی اسلام] نوشته دکتر سید جعفر شهیدی، عرب قحطانی و عرب عدنانی، به شکل دیگری معرفی شده اند. در این کتاب عرب قحطانی را عرب ناخالص و عرب عدنانی را عرب خالص معرفی کرده اند در حالی که بر عکس این است و عرب قحطانی عرب خالص هستند و عرب عدنانی عرب غیر خالص هستند. پیامبر اسلام(ص) به عرب عدنانی مربوط است و در نتیجه عرب ناخالص می شود.


بگذریم

همان طور که گفته شد عرب ها به شدت هوسباز و شهوت پرست بودند و در میان آنها رایج بود که عربی عرب دیگری را می کشت تا زن او را صاحب شود و این هم برای آنها یک فضیلت و افتخار محسوب می شود پس از ظهور اسلام هم نظیر چنین مواردی در میان اعراب فرآوان یافت می شود تا در زمان حمله اعراب به ایران که عرب ها اوج وحشیگری و غارتگری و تجاوزگری به مال و ناموس دیگران را آن گونه که در خور شهرت شان بود به نمایش گذاشتند


عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند


دقیقا نظیر جنایاتی که عرب های داعش در حق کردها و مخصوصا ایزدی ها میکنند



به گزارش خبرنگار بولتن نیوز از اقلیم کردستان عراق، پس از آنکه داعشی ها،شهر شنگال را اشغال کردند،اعلام شد که داعش 500 زن کرد ایزدی را اسیر کرده که بعدها آمار به 510 زن رسید و این 510 زن کرد اقلیت ایزدی،توسط داعش در مساجد این شهر به قیمت هر زن 100 هزار دینار فروختند.
زنانی نیز که حاضر نشدند،مسلمان و یا کنیز داعشی ها شوند،کشته شده اند

 




بازار مخصوص فروش زنان ایزدی و مسیحی در نینوا عراق


فروش زنان ایزدی به عنوان کنیز



داعش زنان غیر مسلمان اعم از مسیحی و ایزدی را به دید غنایم جنگی می نگرد و هر کدام رابا قیمت خاصی به فروش می رساند.
به گزارش شفقنا به نقل از البلد؛ رسانه های گروهی عربی و بین المللی در مدت اخیر اقدام به انتشار برگه ای با مهر رسمی داعش کردند که در آن قیمت زنان اسیر مسیحی و ایزدی ذکر شده است.
قیمت اسیران زن با توجه به سن آن ها به این ترتیب آمده است



نکته قابل تامل این است که چرا برخی ها با تمام توان سعی دارند این جنایات را به آمریکا و اسلام آمریکایی نسبت دهند ؟!

و اعراب را تبرئه کنند غافل از اینکه این جنایات وهابی ها و داعش ریشه در باور ها و ارزش های اعراب دارد و آمریکا فقط توحش آنها را بهینه سازی و جهت دار کرده است


اعراب بویی از اسلام نبرده اند و نخواهند برد


در سال 92 بیش از 2500 عرب به اصطلاح شیعه خوزستانی وهابی شدند



زیرا اعراب شیعه هم عقاید و ارزش های خود (که به آن اشاره شد) را مهم تر و با ارزش تر و مقدم بر مبانی تشیع می دانند که بعضا ضد عقاید نژاد پرستانه آنهاست

آنچه که گفته شد تنها بخشی از عقایدی بود که هویت اعراب را تشکیل می دهد آیا می توان به این عقاید ضد انسانی احترام گذاشت ؟ (با اینکه بعضی ها احترام میگذارن) !
سایر عقاید و رسوم ضد انسانی اعراب را بیان نمی کنم چرا که می دانم تا همین جا هم مرا به نژاد پرستی و اسلام ستیزی و تفرقه افکنی و هر چیزی که در ذهنتان هست متهم کرده اید


فقط خدا میداند که پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چه عذاب هایی از دست این قوم شیطان کشیدند تا به اعراب متعصب بفهمانند که این عقاید ضد انسانی خود را کنار بگذارند اما به غیر از معدودی هیچکدام عقاید خود را نه تنها کنار نگذاشتند بلکه حتی حاضر به اصلاح کردن آن هم نشدند ! و یا پنهانی و غیر مستقیم به این اعمال ادامه دادند و اهل بیت (ع) را به آن اشکال به شهادت رساندند


فراموش نکنید که امام حسین (ع) در کربلا خطاب به لشکر عمر سعد فرمودند :

گوش ندادن شما به حرف من بخاطر این است که شکم های شما از مال حرام پر شده است


امام صادق (ع): چون قائم ما خروج کند بین او و عرب چیزی جز شمشیر نخواهد بود - بحارالانوار ج ۵۲



آیا ایرانیان چه پیش از اسلام چه پس از اسلام چنین اعتقادات ضد انسانی و ضد اسلامی داشته اند ؟


ما منکر این نیستیم که اشکالاتی ولو جزئی داشتیم و این کاملا طبیعی و منطقی هست چرا که بی عیب خداست اما متاسفانه خیلی از ما ایرانی ها با منطق 0 یا 100 ( منطقی که در آن یک طرف باید دیو باشد یک طرف فرشته ) به همه چیز نگاه میکنیم چنانکه وقتی سخن از جنایات اعراب وسط می آید فورا عده ای در مقابل این موضوع جبهه گرفته و با تمام توان از اعراب دفاع میکنند و برای این کار خود از هیچ توهین و تهمتی دریغ نمی کنند در نظر این افراد تمام عرب های دنیا باید کافر محض باشند تا ما با آنها را دشمن خود بدانیم و اگر یک عرب خوب در دنیا وجود داشته باشد ما بازهم نباید از جنایات و وحشیگری های اعراب سخنی بگوییم و از اعراب کینه ای داشته باشیم تا به آن یک نفر بر نخورد ! (یعنی به عقیده این افراد آن یک عرب ارزشش از کل مردم ایران بیشتر است ) و این خود یک نمونه بارز نژاد پرستی از نوع بیگانه پرستی است که قالب دینی هم پیدا کرده


اما همین که نوبت به هویت ایرانی و آریایی می رسد بیگانه پرستان انتظار دارند که تمام آریایی ها معصوم و بی عیب باشند ! و اگر ذره ای ایراد جزئی داشته باشند می گویند که باید هویت نژادی خودمان را کنار بگذاریم ! و بین اسلام و هویت آریایی یکی را انتخاب کنیم در صورتی که این دو هیچ تضادی با هم ندارند و اگر فرضا اشکالی میان برخی از ما رواج داشته و ما اکنون آن اشکال را اصلاح کرده و یا به کل آن باور غلط را کنار گذاشته ایم و اکنون مسلمانیم در نظر این افراد متحجر باز هم فایده ندارد و باید کل هویت و فرهنگ و نژادمان را کنار بگذاریم به چنین اشخاصی باید گفت که فرهنگ ایرانیان قبل از اسلام را با فرهنگ سایر کشورها در همان زمان و حتی با فرهنگ اعراب پس از اسلام مقایسه کنند و یا رفتار ایرانیان پیش از اسلام با مردم کشور شکست خورده را با رفتار اعراب پس از اسلام با مردم کشورهایی که به آنها حمله میکردند را با هم مقایسه کنند که در آن زمان هم غارتگری و کشتار و تجاوز به مال و ناموس دیگران در فرهنگ ایرانیان جایی نداشت به همین خاطر بود که ایرانیان خود اسلام آسمانی را پذیرفتند و حساب آن را از اسلام عربی جدا کردند و این را هم دوباره یادآوری میکنم که علت دشمنی ما با اعراب هیچ ربطی به رنگ پوست ندارد ! هر شخص با غیرت و با شرفی از شنیدن جنایاتی که عرب ها در حق مردم ما کردند خونش به جوش می آید و این ربطی به نژاد پرستی و تحقیر دیگران بخاطر رنگ پوست ندارد ! آخر مگر می شود نسبت به کسانی که به خاک و ناموس کشور ما تجاوز کرده اند و هنوز هم به این جنایات خود ادامه داده و به آن افتخار میکنند کینه ای نداشت ؟ این نهایت بی شرفی و بی غیرتی اشخاصی را می رساند که هرگاه کسی از جنایات اعراب سخن می گوید آن شخص را که بخاطر تجاوز اعراب به خاک و ناموس کشورش خشمگین و غیرتی شده را به نژاد پرستی و تفرقه افکنی متهم میکنند ! بیگانه پرستی و ایرانی ستیزی این افراد تاحدی جدی است که برخی از آنها کلا منکر حمله اعراب به ایران شدند و یا می گویند که اصلا هیچ جنایتی صورت نگرفته و اعراب با اسیران رفتاری انسانی داشته اند ! اما به این نکته اشاره نمی کنند که اعراب اصلا برای چه به ایران حمله کردند ؟ (مگر غیر از این بود که برای غارت مال و ناموس ایرانیان به ایران حمله کردند ؟ و آن هم به دستور خلیفه دوم که طی خطبه ای به اعراب گفت که ی مسلمانان من شما را از زبان پیامبرتان به گنج ها خسروان و زنان زیبای مجوسان بشارت میدهم بروید و مال و ناموس ایرانیان را غارت کنید)



حکم کنیزی گرفتن زنان در قرآن



مگر اسلام نگفته است که هیچگاه آغازگر جنگ نباشید ؟ کجای اسلام گفته است که به کشورهای دیگر حمله کنید مال و ناموس آنها را غارت کنید و مردانشان را گردن بزنید و زنانشان را به کنیزی ببرید ؟ اسلام فقط اجازه دفاع از قلمروی مسلمانان را داده است و حکمی که قرآن در مورد کنیزی گرفتن زنان صادر کرده است مربوط به زمانی می شود که زنانی در حمله به خاک مسلمانان شرکت داشته باشند و چنانچه این زنان در شرایط ذکر شده اسیر شدند آنها را به عقد خود در آورید و رفتاری انسانی با آنها داشته باشید به جای اینکه آنها را زندانی کنید که در این صورت ممکن است به آنها تجاوز شود و برخورد غیر انسانی با آنها صورت گیرد این است حکم قرآن در مورد کنیزی گرفتن نه اینکه به کشوری حمله کنید مردمانش را نسل کشی کنید به زور وارد خانه مردم شده و دخترانشان را به کنیزی ببرید و هرکس مخالفت کرد گردنش را زده و زنش را هم به همراه سایر فرزندانش به بردگی ببرید ! آیا این اسلام است ؟ آیا این اعمال شباهتی به عقاید عربی که در ابتدا به آن اشاره کردم ندارد ؟


(آیا اکنون نمی توان این نتیجه را گرفت که عرب نه تنها بویی از اسلام نبرده است بلکه نام اسلام را هم به لجن کشیده است ؟)


چنان که خداوند در قرآن کریم سوره توبه آیه 97 می فرماید :

{الأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ}


(عربهای  کافرتر و منافق تر از دیگرانند و به بی خبری از احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده است سزاوارترند و خدا دانا و حکیم است)


آیا زبان بهشتیان عربی و زبان جهنمیان عجمی است ؟




به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از کلیپ‌هایی که چندی است در شبکه‌های مجازی مورد توجه قرار گرفته است بخشی از سخنان سیدمرتضی خاتمی خوانساری در برنامه این شب‌ها درباره زبان اهل بهشت و اهل جهنم است. در این کلیپ چنین مطرح می‌شود که «زبان اهل بهشت به زبان عربی است و زبان اهل جهنم، زبان عجم است





* توضیحات کارشناس تلویزیون درباره اظهاراتش

خاتمی خوانساری در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس در توضیح این مسئله گفت: سخن از اینجا آغاز شد که چرا تلقین میت را به زبان عربی می‌خوانیم که در این زمینه می‌توان به آیات ابتدایی سوره مبارکه «الرحمن» مبنی بر «الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الإنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ» اشاره کرد. بر اساس این آیات، تمام زبان‌ها را پروردگار به انسان‌ها آموخت و اصولاً همه بیان‌‌ها مخلوق خداوند هستند و از زمان حضرت آدم صفوةالله، خداوند زبان عربی را به او تعلیم داد. همچنین هیچ زبانی به اندازه زبان عربی توسعه ندارد و تمام جهانیان نسبت به فصیح‌بودن زبان عربی آگاه هستند.

وی افزود: یکی از قوانین عالم آخرت این است کسی که اهل بهشت است هنگام مرگ، خداوند زبان او را به زبان عربی بر می‌گرداند، همینطور کسی که اهل جهنم باشد حتی با وجود عرب‌زبان بودن هم، باز خداوند زبان او را به غیرعربی تغییر می‌دهد.

خاتمی خوانساری اظهار داشت: شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع‌البیان در ذیل آیه 195 سوره مبارکه شعرا مبنی بر «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ» به شرح این واژه پرداخته و از قول پیامبر اکرم(ص) نوشته است: «لسان اهل بهشت، عربی است» که در توضیح این روایت می‌توان گفت جایی که انسان‌های بسیاری جمع هستند و تجمع می‌کنند اگر همه آنها به یک زبان صحبت کنند طبیعتاً بهتر می‌توانند مفاهیم را به یکدیگر منتقل کنند از این رو بالأخره باید یک زبان واحد باشد لذا چه تأثیری دارد که کدام زبان اعم از ترکی، فارسی، انگلیسی و ... باشد.

وی با بیان اینکه در آیه دوم سوره مبارکه یوسف آمده «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و زبان محاوره‌ای عرب، زبان عربی بوده است، ابراز داشت: عبدالله بن عباس از حضرت رسول(ص) روایت می‌کند که ایشان می‌فرمایند: قال احب العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی؛ من خودم عرب هستم، قرآن به زبان عربی نازل شده و زبان اهل بهشت نیز عربی است



* نقد مدعا توسط یک کارشناس قرآنی

در این میان گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام سعید بهمنی عضو هیئت علمی مرکز فرهنگ و معارف قرآن داشتیم که وی در نقد سخنان خاتمی خوانساری مطالبی را عنوان کرد و گفت: زبان «عربی» از نظر لغوی یعنی «روشن»؛ زبانی که مردم با آن به روشنی سخن می‌گویند و ابهامی ندارد.

وی اظهار داشت: به طور مثال ما می‌توانیم در عالم رؤیا مردم کشورهای دیگر را ببینیم و به زبان فارسی با آنها تکلم کنیم و برای افراد بسیاری این اتفاق صورت گرفته که حتی با زبانی غیر زبان فارسی در عالم خواب و رؤیا سخن گفته‌اند در حالی که در عالم بیداری اطلاعی از آن زبان ندارند. همچنین در روایات اسلامی خواب به آخرت تعبیر شده است لذا آنچه در قالب رؤیا اتفاق می‌افتد انتقال معانی است به هر زبانی که باشد

رئیس گروه علوم قرآنی مرکز فرهنگ و معارف قرآن عنوان کرد: وقتی خداوند متعال در آیه 65 سوره مبارکه یاسین می‌فرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ امروز بر دهان آن‌ها مهر می‌نهیم‌، و دست ایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان کارهایی را که انجام می‌دادند، شهادت می‌دهند. آیا منظور از سخن گفتن اعضاء و جوارح انسان در روز قیامت به زبان عربی است؟! خیر، بلکه انسان‌ها در عالم آخرت، معانی را منتقل می‌کنند.

وی یادآور شد: یک حافظه کامپیوتری یا لوح فشره را فرض کنید که حاوی اطلاعاتی است و این اطلاعات به همان زبانی که ذخیره شده‌اند، نمودار می‌شوند و مهم این است که همه انسانها با زبان‌های مختلف آشنا بوده و یا همگی به یک زبان حقیقت با هم سخن بگویند. اینکه چه زبانی در آن عالم قیامت حاکم است، فقط باید از طریق زبان وحی و حضرت رسول(ص) بیان شود.

حجت‌الاسلام بهمنی گفت: روایتی که آقای خاتمی خوانساری در استدلال عربی‌بودن زبان اهل بهشت فرموده‌اند جزو روایات ضعیف است. در بیان روایات باید از راویان شیعه راستگو به نقل روایت بپردازیم از این رو روایتی که ایشان در سخنان خود به آن استناد می‌کنند مبنی بر اینکه حضرت رسول(ص) می‌فرمایند: «قال احبوا العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی»، روایت صحیحی نیست بدین معنا که تمام سلسله روایان حدیث باید شیعه راستگو باشند و این روایت از جانب اهل سنت نقل شده است اما ما روایات اهل سنت را نیز می‌پذیریم به شرطی که ثقه باشند در حالی که روایان این حدیث به دروغگویی توصیف شده‌اند و خودِ اهل سنت آنها را تکذیب می‌کند.

وی تصریح کرد: علاوه بر این، روایت فوق از جمله روایات مرفوعه است یعنی یک سلسله سند از آن حذف شده است مثلاً فردی که در قرن سوم می‌زیسته نمی‌تواند از قول حضرت رسول(ص) روایت نقل کند و بگوید من از پیامبر این حدیث را نقل می‌کنم. بنابراین اِشکال روایت «قال احبوا العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی» بسیار زیاد است و هیچ اهل فنی به چنین روایتی استناد نمی‌کند مگر اینکه تأییدات دیگری همچون آیات قرآن کریم داشته باشد یا سایر روایات از آن حمایت کنند. متأسفانه گاهی اوقات برای تأیید مسائل قدسی به سراغ مسائل و سخنان بسیار ضعیف می‌روند.

رئیس گروه علوم قرآنی مرکز فرهنگ و معارف قرآن با اشاره به آیات ابتدایی سوره الرحمن ابراز داشت: «بیان» با «زبان» متفاوت است و منظور از بیان در این سوره، زبان نیست چرا که ما می‌توانیم با یک نقاشی و با یک حرکت، مفهومی را به دیگران انتقال دهیم و خداوند، قوی بیان کردن و قوی منتقل کردن معانی را به انسان‌ها آموخته است.

* لزوم دقت بیشتر در دعوت از کارشناسان برنامه‌های مذهبی

از آنجایی که رسانه ملی، رسانه‌ای با سطح فراگیری بسیار بالاست و همه اقشار جامعه اعم از خاص و عام مخاطب آن هستند، به نظر می‌رسد طرح برخی مطالب شاذ و شبهه‌برانگیز در رسانه ملی نه تنها جایز نیست که از بن اشتباه است.

شایسته است تلویزیون در دعوت از کارشناسان مذهبی و تاریخی دقت بیشتر به خرج دهد، همچنین مدعوین نیز بیش از پیش در بیان امور اعتقادی و دینی حساسیت به خرج دهند تا ناخودآگاه موجب تشویش اذهان عمومی جامعه و یا دلزدگی از دین نشوند

صمدی آملی : یزید و قاتلان امام حسین (علیه السلام) هم به بهشت می روند !

                                              


در راستای بسط و تشریح نظریه فلسفی و عرفانی وحدت وجود و مبانی ابن عربی  که معتقد است فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت و گوساله پرستی قوم موسی عین خدا پرستی بوده و همچنین برخی که میگویند شیطان رئیس الموحدین به شمار می رود ، شمر و عمر سعد و یزید هم در زمره بهشتیان قرار گرفتند.

 

آقای صمدی آملی شاگرد خاص و برجسته جناب آقای حسن زاده آملی در سخنانی  با ذکر مقدماتی فلسفی و عرفانی  به تبرئه و تطهیر قاتلان ابا عبدالله الحسین علیه السلام پرداخته و اظهار میدارد در حالی که در قیامت همه منتظر به جهنم رفتن شمر و یزید و عمر سعد هستند، مشاهده می شود که امام حسین دست اینها را گرفته و به بهشت می برد!

 

 

کلیاتی از بحث آقای صمدی آملی :

آقای حسن زاده اعتقاد دارند که ماهیت هم تشکیکی است . که منشا این سخن اسفار ملاصدرا است . اگر این قضیه که می فرماید عین ثابت را می شود عوض کرد ثابت باشد ، آنوقت می بینیم قبل از اینکه ما برویم بهشت ، یزید و یارانش رفته اند .

 

حتی آیه قرآنی که با این معنا در تضاد است با تفسیر انفسی حل می شود . مردم بیچاره دارند آنها را لعنت می کنند. همه می خواهند شمر و قاتلین را دور کنند ولی امام حسین علیه السلام می گوید بیا!

 

 

ای عزادار این لعنت کردن ، کمال برای خودت است. با لعن کردن ، خودت به کمال می رسی. آنها(شمر و یزید و…) که دین و ناموس خدا را نابود نکردند .

 

آنها در روز قیامت برهان اقامه میکنند! و می گویند: اگر من نبودم شما عزاداری نمیکردید.الان ما چقدر باید متشکر شمر باشیم . اگر شمر قتال با سید الشهدا (علیه السلام) را رها می کرد چه میشد؟ حالا حضرت (علیه السلام) چند سال بیشتر عمر میکرد!

 

جناب نوح ۹۰۰ سال زحمت کشید ۷۰ نفر و امام حسین ۷۲ نفر ولی شمر با این کارش این همه خیل عزادران را جذب کرد!

حالا می بینید حق شمر هم هست اینهمه بالا بیاید. استعدادهایی در آنها (شمر و یزید و…) دیده میشود که معلوم میکند آنها هم چیزهایی دارند!

بله بله؛ منتها آن که در ذهن ما هست که جهنم آنها، این حرفی نیست؛ آری این عین ثابتش تا عوض بشود جان را به لب می آورد؛ …

بت پرستی در کلام ابن عربی و پیروان وی


در عرفان ابن عربی و تابعان وی دو چیز سبب شده که بگویند: پرستش هر چیز پرستش خداوند است:
عقیده به وحدت وجود و موجود:
در این دیدگاه – همان گونه که مطرح شد – تمام اشیاء تجلی و ظهور ذات خداوند می باشد، یعنی این خود خداست که در مقام تنزل به صورت اشیاء گوناگون ظاهر شده است. بنا بر این تمام اشیاء قابلیت معبود واقع شدن را دارا می باشند. ابن عربی در فصّ هارونیه می گوید:
«و العارف المکمّل من رأیٰ کلّ معبود مجلی للحقّ فیه و لذلک سمّوه کلّهم إلهاً مع إسمه الخاص بحجر أو شجر أو حیوان أو إنسان أو کوکب أو فلک هذا أسم الشخصیة فیه»(1)
: «عارف مکمل کسی است که هر معبود را (خواه مشروع باشد و خواه غیر مشروع) مجلای حق می بیند که حق در آن مجلی پرستش می شود. از این رو معبود را إله نامیدند. با اینکه او را اسم خاص است که مسمّی به حجر یا شجر یا حیوان یا انسان یا کوکب یا ملک یا فلک است که حقیقت کلمه به اعتبار تعیناتش به اسم این شخصیتها موسوم شده است».
شیخ محمود شبستری بر اساس همین عقیده در عظمت بت پرستی در گلشن راز می گوید:
بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زُنّار بستن عقد خدمت
چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بت پرستی
چو اشیاء هست هستی را مظاهر از آن جمله یکی بت باشد آخر
نکو اندیشه کن ای مرد عاقل که بت از روی هستی نیست باطل
بدان کإیزد تعالی خالق اوست ز نیکو هرچه ظاهر گشت، نیکوست
مسلمان گر بدانستی که بت چیست بدانستی که دین در بت پرستی است
شیخ محمد لاهیجی که خود صوفی وحدت وجودی است در شرح ابیات فوق می نویسد:
«یعنی اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقة بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است، زیرا که بت مظهر هستی مطلق است که حق است پس بت من حیث الحقیقه حق باشد و دین و عادت مسلمانی حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی، پس هر آینه دین در بت پرستی باشد.
بت پرستان را تویی مطلوب جان هست از بت روی تو محبوب جان
چون کفر بت پرستان به سبب عدم اطلاع است بر حقیقت بت می فرماید که:
اگر مشرک ز بت آگاه گشتی کجا در دین حق گمراه گشتی
یعنی اگر مشرک که عبادت بت می کند از بت و حقیقت وی آگاه گشتی و بدانستی که بت مظهر حق است و حق به صورت او ظهور نموده است از این جهت مسجود و معبود و متوجه إلیه است کجا در دین و ملت خود که دارد گمراه گشتی و باطل بودی؟ استفهام بر سبیل انکار است یعنی هرگز نبودی بلکه موحد حق پرست بودی و در دین اسلام منکر نبودی.»(2)
نظر دیگر شارحان گلشن راز در شرح ابیات فوق:
«یعنی چون کفر و دین که به حسب صورت از امور متضاده اند، قائم به هستی مطلق و وجودند، و هستی مطلق، حق تعالی است، پس هر آینه که توحید و یگانه گردانیدن حق عین بت پرستی باشد، چون اگر کفر و بت را من حیث الحقیقه غیر دانی، شرک باشد و قائل به توحید حقیقی نباشی».(3)
در بت کده ها غیر تو را می نپرستند آن کس که برد سجده بر سنگ و گل و چوب(4)
الهی اردبیلی می گوید:
نباشد کفر و بت گر عین هستی بود آن شرک محض بت پرستی
که توحید حقیقی نزد دانا شهود حق بود در جمله اشیاء(5)
بابا نعمت الله نخجوانی می گوید:
«کفر صفت جلال است و دین صفت جمال، و هر دو قائم به وجود حقند. یک صفت را کفار و یک صفت را زهاد تتبع می کنند، و چون هر دو یک صفت است، توحید عبارت از این است که التوحید اسقاط الإضافات».(6)
مغربی در دیوان اشعارش می گوید:
ز اصنام سومنات ز حسن تو جلوه کرد شد بت پرست عابد اصنام سومنات
لات و منات را ز سر شوق سجده کرد کافر چو دید حسن تو را از منات و لات(7)
الهی اردبیلی می نویسد:
بدانستی اگر بت مظهر کیست که عین بت پرستی حق پرستی است
بکردی در بت او حق را عبادت که دارد حق پرستی دین و عادت(8)
صاین الدین می نویسد:
کفر بر سه نوع است: لغوی، باطل، حقیقی.
الف: کفر لغوی، پوشیدن چیزی است به چیز دیگر. از این جهت دهقان را کافر می گویند،‌چون گندم و جو و غیر اینها را در زیر زمین پنهان می سازد.
ب: کفر باطل: برای خود وجودی قائل شدن است، که در این صورت به فناء فی الله نمی توان رسید، و این خود یک نوع شریک قائل شدن است.
ج: کفر حقیقی: کفری است که از ایمان زائیده می شود و آن اقرار و تدیق بر وحدانیت مطلق است، که لازمه آن سلب وجود کردن از خود و ما سوی الله است، و اثبات وجود حق تعالی.(9)
در این دیدگاه متصوفه، خداوند مظهر اشیاء است. یعنی این ذات خداست که به صورت موجودات در آمده است. آنان طبق این عقیده هیچ فرقی بین خدا و اشیاء‌نمی دانند مگر در اطلاق و تقیید. یعنی ذات الهی که مطلق است در مرتبه تنزل به صورت اشیاء و مقید در آمده است.

قیصری که از بزرگترین مفسران کلام ابن عربی است در این باره می گوید:

«فإذا شهدناه شهدنا نفوسنا لأنّ ذواتنا عین ذاته لا مغایرة بینهما إلاّ بالتعیّن و الإطلاق و إذا شهدنا، أی الحق شهد نفسه أی ذاته التی تعینت و ظهرت فی صورتنا»(10)

«با مشاهده خداوند خود را می بینم،چون ذات ما عین اوست و جدایی و تفاوتی بین ما و او نیست،مگر از نظر تعین و محدودیت و اطلاق.و خداوند با مشاهده ما خود را می بیند، چون ذات اوست که با تعین و شخصیت پذیری به صورت ما ظاهر شده است».
و درباره تنزل ذات خدا به صورت اشیاء می گوید:
«هو المسمی بالمحدثات بحسب تنزّلاته فی منازل الأکوان».(11)
یعنی: خداست که به نام حوادث و پیشامدها نامیده می شود، به جهت ترتیب نزول و پایین آمدنش از مقام خدایی و قرار گرفتنش در جایگاه موجودات و مخلوقات.
بر این اساس هر صفت و خصوصیتی که در خداوند است را می توان به پدیده ها حقیقتاً نسبت داد. یکی از این خصوصیت ها معبود واقع شدن است. طبق این دیدگاه تمام اشیاء سزاوار آنند.
سید جلال الدین آشتیانی که از شارحان ابن عربی است در این باره می گوید:
«حق در هر مظهری که ظهور کند معبود به حق و شایسته بندگی است. نه آنکه هر مظهری اله و معبود است».(12)
از خصوصیات باری تعالی «لا تأخذه سنة و لا نوم» است.(13)
این خصوصیات مخصوص ذات اقدس الهی است اما صوفیه با توجه به عقیده وحدت وجود و موجود آن را به پدیده ها هم نسبت می دهد. جناب حسن زاده آملی می گوید:
«تا حال می گفتم لا تأخذه سنة و لا نوم، حال می گویم لا تأخذنی سنة‌و لا نوم».(14)
و چون نه تنها انسان، بلکه تمام اشیاء مظهر ذات الهی اند، در جایی دیگر این خصوصیات الهی را به تمام موجودات نسبت می دهد:
«الهی تا به حال می گفتم لا تأخذه سنة و لا نوم الآن می بینم مظهرش را هم لا تأخذه سنة و لا نوم».(15)
عقیده به اینکه: قضای الهی این گونه رقم خورده شده که جز او پرستش نشود
طبق این عقیده – همان گونه که در فصل گذشته مطرح شد – انسان هر چه را پرستش کند با خواست و اراده الهی بوده و خود خدا خواسته که در صورت ها و قالب های گوناگون پرستش شود.


ابن عربی در فصّ هارونیه در بیان داستان موسی و هارون ادعا دارد: زمانی که موسی به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد، به این علت بود که وی انکار عبادت گوساله (بت) را می کرد و قلب او مانند موسی وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم خدا پرستی است زیرا خدا حکم کرده که جز او پرستش نشود. متن:
«و کان موسی اعلم بالأمر من هارون لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی ألاّ یعبد إلاّ إیّاه، و ما حکم الله بشیء إلاّ وقع. فکان عتب موسی أخاه هارون لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم إتّساعه فإنّ العارف من یر الحق فی کلّ شیء، بل یراه عین کلّ شیء».
استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد:
«موسی(ع) به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل(گوساله) چه کسی را پرستش می کردند (یعنی موسی«ع» می دانست که گوساله پرستان در واقع خدا را می پرستیدند) زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها (حتی گوساله پرستی) عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابر این عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف، حق را در هر چیزی می بیند بلکه او را عین هر چیزی می بیند.(16)
و سپس می افزاید: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبر و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند. هر چند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام(بتها) باز داشت. چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار و می فرمودند.
جناب شیخ محمد حسن وکیلی یکی از نویسندگان عرصه عرفان و تصوف در توجیه سخنان ابن عربی درباره بت(گوساله) پرستی می نویسد:
«یکی از مشکلات آیات کریمه قرآن، داستان حضرت موسی و حضرت هارون علیهما السلام و اختلاف نظر بین این دو پیامبر الهی در جریان گوساله پرستی بنی اسرائیل است».(17)
جواب: مشکلی در تفسیر این آیه نیست و معنا کاملاً مشخص و واضح است. آقایان عرفای اصطلاحی و صوفیه با تفسیر به رأی، برای خود و دیگران مشکل ساز شدند.
در ادامه نویسنده می نویسد:
«اینجاست که جناب محی الدین می فرماید: در حقیقت خود خداوند می خواست که عده ای در مسیر عبادت تکوینی وی گوساله را به عبادت تشریعی عبادت کنند و چون هر خواست و اراده ای از خداوند حکمتی دارد، حتماً در این امر نیز حکمتی بوده است و خداوند بر اساس علم لا یتناهی خود حکمت آن را دانسته و آن را اراده فرموده است. یعنی اراده تکوینی وی تعلق گرفته بود که در پرستش گوساله نیز سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود و خداوند را به عبادت تکوینی در این قالب بپرستند».(18)
جواب: با توجه به آیات قرآن کریم پیرامون این داستان هرگز نمی توان گفت که خواست و اراده خداوند متعال بر این تعلق گرفته بود که گوساله پرستیده شود تا در آن صورت هم سیر عبودی تکوینی عده ای طی شود.
خداوند گوساله پرستان را ظالم نام می برد:
«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتخَذْتمُ‏ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُون‏»(19)
: «و (به یاد آورید) هنگامى را که با موسى چهل شب وعده گذاردیم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید در حالى که ستمکار بودید.»
«وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لَا یُکلَمُهُمْ وَ لَا یهَْدِیهِمْ سَبِیلاً اتخَذُوهُ وَ کَانُواْ ظَلِمِین‏»(20)
: «قوم موسى بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى که صداى گوساله داشت! آیا آنها نمى‏دیدند که با آنان سخن نمى‏گوید، و به راه (راست) هدایتشان نمى‏کند؟! آن را (خداى خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند!»
خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد:
«وَ لمَا سُقِطَ فىِ أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئنِ لَّمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَ یَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِین‏»(21)
: «و هنگامى که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گمراه شده‏اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، بطور قطع از زیانکاران خواهیم بود!»
خداوند غضب خود را شامل حال آنان می کند:
«إِنَّ الَّذِینَ اتخَذُواْ الْعِجْلَ سَیَنَالهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فىِ الحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ کَذَالِکَ نجَزِى الْمُفْترَین‏»(22)
: «کسانى که گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودى خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگى دنیا به آنها مى‏رسد و اینچنین، کسانى را که (بر خدا) افترا مى‏بندند، کیفر مى دهیم!»
خداوند شرط پذیرفتن توبه گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند:
«وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‏ لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُم بِاتخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‏ بَارِئکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَالِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ عِندَ بَارِئکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیم‏»(23)
: «و زمانى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم کردید! پس توبه کنید و به سوى خالق خود باز گردید! و خود را [یکدیگر را] به قتل برسانید! این کار، براى شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذیرفت زیرا که او توبه‏پذیر و رحیم است.»
آیا با توجه به این محکمات قرآنی باز هم می توان گفت که در پس گوساله پرستی حکمتی بوده و اراده تکوینی خداوند بر این تعلق گرفته بود که در قالب گوساله پرستی پرستش شود؟
آیا از آنجا که جریمه گوساله پرستان کشتن یکدیگر شد، می توان گفت عده ای در آن قالب پرستش، جهت سیر و تکامل را طی کردند؟
اگر اراده خداوند بر پرستش گوساله تعلق گرفته بود آیا آن ظلم نیست که بنی اسرائیل چنین جریمه سنگینی تحمل کنند؟
هیچ عقل سلیم و وجدان بیداری این تفسیر صوفیانه را نمی پذیرد. بنی اسرائیل جریمه سختی شد، زیرا آنان آنچه را که مورد رضای الهی نبود و ظلالت و گمراهی مطلق را در بر داشت مرتکب شدند.



کی دیگر از تابعان ابن عربی، ملا محسن گنابادی – مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه – جسورتر از استاد خود ابن عربی ادعا دارد: چون عالم مظهر تجلی ذات خداوند است، انسان زمانی که از روی اختیار شیطان را می پرستد یا جن یا هر چیز دیگر مثل ماه و ستاره یا ملائکه یا حتی آلت تناسلی، مثل برخی از هندی ها که آلت تناسلی زن و مرد را پرستش می کنند، در حقیقت خدا را پرستش کرده و خود نمی دانند. متن جمله فوق چنین است: «لما کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهار بحسب أسمائه اللطفیة و القهریّة کان عبادة الإنسان لأیّ معبود کانت عبادة الله إختیاراً.... فالإنسان فی عبادتها إختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردشتیه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیة و عابدی الأحجار و الأشجار و النباتات کالسامریّه و بعض الهنود الذین یعبدون سائر الحیوانات،و کالجمشیدیة و الفرعونیه الذین یعبدون الإنسان و یقرون بآلهته و للکواکب کالصائبه و للملائکة کأکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الإنسان و فرجه و کالبعض الآخر القائلین بعبادة ذکر مها دیو ملکاً عظیماً من الملائکة و فرج إمرأته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون».(24)
سپس این بیت شیخ محمود شبستری را می آورد:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست یقین کردی که دین در بت پرستی است 
«... به نظر من این انتقاد وارد است، یعنی او گفته است که: حق تعالی هارون را بر گوساله پرستان مسلط نگردانید، آنچنان که موسی را گردانید، تا آن که در جمیع صور پرستیده شود. و لهذا هیچ نوعی از انواع عالم نماند که معبود نشده باشد، خواه عبادت تألّه، یعنی که او را اله دانسته و عبادتش نمایند، چنان که بت پرستان و ستاره پرستان به عبادت اصنام و کواکب می پردازند، و خواه به عبادت تسخیر، یعنی به سبب جاه و مال گراییده اند. و بزرگترین مجلایی که حق در آن پرستیده شده هواست که فرمود: «أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه»(25) البته این گونه سخنان گرچه با وحدت وجود ابن عربی سازگار است، ولی با ظواهر دین مبین و عقاید عامه مسلمانان هرگز سازگار نیست.»(26)

تماشای این ویدیو رو به شما توصیه میکنم http://www.aparat.com/v/y6XaJ

______________________________________________________________________


  1. ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، حسن زاده آملی ص521
  2. شرح گلشن راز، شمس الدین محمد لاهیجی ص538 و539
  3. شرح گلشن راز، دکتر کاظم دزفولیان ص494
  4. دیوان مغربی ص73
  5. شرح گلشن راز اردبیلی ص331
  6. شرح گلشن راز، بابا نعمت الله نخجوانی
  7. دیوان مغربی ص75
  8. شرح گلشن راز اردبیلی ص332
  9. شرح صاین الدین علی ترکه اصفهانی ص217
  10. شرح فصوص قیصری ص389
  11. شرح قیصری ص159
  12. تعلیق آشتیانی بر رسائل قیصری، ص114 به نقل از عرفان نظری، تألیف سید یحیی یثربی ص325
  13. برگرفته از آیة الکرسی، بقره/255 یعنی خداوند متعال ذاتی است که نه او را کسالت در بر می گیرد و نه خواب.
  14. الهی نامه چاپ اول
  15. الهی نامه ص67 و68 ویرایش چهارم چاپ32 مؤسسه بوستان کتاب
  16. ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ص51
  17. کتابچه تحریف تفکیکیان، پیرامون حکمت و عرفان، دفتر اول گوساله پرستی در کلام استاد حسن زاده آملی ص56
  18. همان ص59
  19. بقره/51
  20. اعراف/148
  21. اعراف/149
  22. اعراف/152
  23. بقره/54 
  24. تفسیر بیان السعاده ج2 ص437
  25. جاثیه/23
  26. محی الدین ابن عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی ص568 و569

نسبت اسلام ، ملی گرایی و عرب زدگی- پروفسور غلامحسین دینانی


دکتر دینانی اگر چه در رسانه های رسمی بسیار حاضر می شود اما از راحت انتقاد کردن هراسی

ندارد.



مخاطب انتقادهای صریح او دینداران و

مسلمانانی هستند که به قول او ، به اسلام عربی تحت سیطره فرهنگ عرب ایمان دارند نه به اسلام آسمانی ، محمدی و علوی. او در جای جای این گفت وگو تاکید دارد که دوگونه اسلام از آغاز رسالت پیامبر تا امروز که به نام اسلام طالبانی رائج است، وجود داشته و دارد. مدافعان و بزرگ شده های فرهنگ عربی با هرچه به نام فرهنگ ایرانی است سازگاری ندارند و با هرچه به نام ملیت است، مخالفت می کنند. ریشه ها و علل این مساله را با او بررسی کرده ایم.

بخشی از گفت وگوی ما را با این استاد برجسته فلسفه می خوانید

*****************

بحث ما درباره نوروز و آیین های نوروزی است که از سوی برخی به نام اسلام با آن مخالفت های می شود؟

اینها از دو رویکرد به اسلام و تفکرات اسلامی ناشی می شود. بعضی ها فکر می کنند هر چه ملی است اینها را ایرانی ها ساخته اند. این مسئله است. ما قبل از اسلام خیلی چیزها داشتیم. برخی می خواهند بگویند نیست. واقعیت است که در این مملکت بعضی از نوروز خیلی خوششان نمی آید. حرف و کلامشان نفوذ هم دارد. پس می گویند قبل از اسلام هر چه بوده کفر بوده و چرا می خواهید کفر را زنده کنید؟ بعضی ها فقط خوانده اند " ضرب زید عمرا" یعنی فقط عربی خوانده اند و محب عرب می شوند. اینها اساسا با ادبیات و فرهنگ پارسی آشنا نیستند. با فرهنگ ایرانی آشنا نیستند.

می دانید تحت فرهنگ عربی درمی آیند. ذهنیتشان می شود عربی . نه اسلامی . این عربی شدن با اسلامی شدن دو چیز است. بعضی ها زندگی شان، فکرشان، فرهنگشان و همه خمیرمایه شان عربی شده. نه اسلام محمدی. اسلام محمدی با اسلام عربی فرق دارد. حضرت محمد هم معجزه اش این است که از بین همین عرب های سوسمار خور، اسلام انسان ساز آسمانی را جا انداخت و گرنه معجزه نداشته است. ما به آسمانی بودن حضرت باور داریم.

وهابیت و اسلام القاعده مال همین عرب هاست . این فرهنگ عربی است. نه اسلام آسمانی. در طول این 14 قرن یک متفکر و فیلسوف عرب برای من پیدا کنید. اینها خلفای شان هم عربی بوده اند. فرق خلفا با علی این بود که اسلام علی، اسلام محمدی و اسلام آسمانی بود. نه عربی. من صریح می گویم که به حضرت علی ارادت دارم. نه به این عرب ها. چرا. چون علی یک انسان آسمانی است.

من ناسیونالیست نیستم اما به اسلام عربی هم مخالفم. می گویند چرا این طور می گویی؟ من نمی گویم. تاریخ و اندیشه انسان این را می گوید. بله که به علی ارادت دارم. این علی و فرهنگ اهل بیت است که با فرهنگ ایرانی و با همه فرهنگ های جهان تعامل و تفاهم دارد. والا مطمئن باشید اسلام عربی با هیچ فرهنگی کنار نمی آید. اسلام طالبانی با هیچ فرهنگی کنار نمی آید. امروز خطری که ما را تهدید می کند همین است.

اسلام علی را با اسلام عربی اشتباه بگیریم. اسلام عربی نه با نوروز بلکه با هیچ بخشی از فرهنگ ایرانی ما سازگار نیست. اینجاست که من به اینها که با نوروز و فرهنگ ایرانی مخالفت می کنند می گویم ببینید آدم از اول هر چه یاد می گیرد، به آن عشق می ورزد. برخی از این علمای ما که با نوروز مخالفت می کنند به این دلیل است که اینها فرهنگشان عربی شده. از اول عربی می خوانند و عربی فکر می کنند. فکر نمی کنند که قرآن آسمانی است حالا به زبان عربی هست، خب باشد. آسمانی بودن با عربی بودن دو تاست.

توجه فیلسوفان مسلمان ما به بن مایه های فرهنگ ایرانی چگونه بوده است؟

فیلسوفان ما همه به فرهنگ ایرانی توجه داشته اند. حالا ملاصدرا کمتر توجه داشته. خیام و دیگران، بیشتر. مثلا ببینید خیام منجم ایرانی بوده و تقویم جلالی را او تنظیم کرده است. خیام هیئت دان و ریاضی دان بی نظیری بوده که الان اسمش در ناسا هست.
اما در راس همه آنها ابن سینا قرار دارد که رساله نور را نوشته.

برای اینکه نور اصلا اولین بار در ایران مطرح شده است. قرآن هم خدا را نور معرفی کرده است. کلمه واجب والوجود و این دست کلمات یونانی است. اولین بار حضرت زرتشت، نور را مطرح کرده در عالم و اینها فکر می کنند که او مشرک بوده است. خیلی ها زرتشت را مشرک میدانند در حالی در حالی که اصلا مشرک نبوده و اولین موحد ایرانی پیش از همه اینهاست. خود ابن سینا هم از همه آیات قرآن آیه نور را تفسیر کرده است.

غزالی هم کتابی دارد به نام مشکاه الانوار. غزالی با اینکه متکلم و اشعری است و در بغداد تحصیل کرده اما این کتاب را درباره ایران نوشته که خیلی کتاب مهمی است. سهروردی که اصلا خودش را محیی و احیا کننده حکمت خسروانی می داند و بعد هم خود را تابع ابن سینا می داند. از طرفی ابن سینا مشایی نبوده و هزار سال است که به غلط این حرف را گفته اند.

ابن سینا در جایی گفته که : "این فلسفه ای که نوشتم و در شفا موجود است فلسفه عامه است. فلسفه ای که رسمی بوده و از یونان آمده و ما هم نوشتیم، برای اینکه نخواستیم مخالفت کنیم. اما ما به فلسفه دیگری دست یافتیم که عامه نمی دانند." این فلسفه 40 مجلد بوده که این اثر موجود نیست چرا که در حمله سلطان محمود از بین رفته است. مسعود غزنوی که آدم متعصبی بوده ، خانه ابن سینا را در این حمله آتش زده و این چهل مجلد سوخته. اگر این مجلد به ما می رسید ما الان فرهنگ دیگری داشتیم. این مجموعه درباره ایران بوده، همین آثاری هم که از او به رسیده رگه های ایرانی دارد مثل سلامان و الابصال، حی ابن یقظان و خود اشارات، مقامات العارفین که اشاراتی به حکمت ایران باستان دارد. سهروردی هم می گوید من پیرو ابن سینا هستم از جایی شروع کردم که او آنجا ختم کرد.

آن طور که تاریخ نشان می دهد در آن زمان در کل جهان، فقط حکمت ایران و یونان مطرح بوده است.

دقیقا درست است. در همین یونان کوچک و آتن پایتخت یونان بوده که البته هنوز هم هست چقدر حکمت وجود داشته. در کل اروپا، انگلیس و فرانسه ای نبوده. آن زمان اینها همه وحشی بودند. تنها جایی که در مغرب زمین حکمت داشته، آتن بوده است. آتن ارسطو و سقراط و افلاطون و هراکلیتوس داشته. ایران هم آن موقع هم حکمایی داشته. خود زرتشت یک حکیم بزرگ بوده است.

اینکه گفته می شود زرتشت پیامبر نبوده و کافر بوده صحیح است؟

خیر. اصلا. دقت کنید که در ایران حکیم و پیغمبر یک معنا داشته اند. پیغمبر به معنی پیام آور آسمانی است. چرا که حکمتش حکمت الهی بوده، حکیم همان است که یهودی ها به آن خاخام می گویند. در حکمت هم تبادلی بین ایران و یونان بوده است. در چین و هند هم خبرهای کمی بوده اما نه به اندازه ایران و یونان، این دو کشور از نظر فرهنگی در کل جهان مطرح بودند و در همین حال جنگ هم داشتند. ایران و یونان 3 جنگ داشته اند که چند بار ایران یونان را شکست داد و بعد اسکندر آمد، ایران را شکست داد. که ما اسکندر را بزرگ کردیم و لقب ذوالقرنین به او دادیم در حالیکه او مردک ضحاکی بود که هر چه بلا بود به سر ایران او آورد.

خشایارشاه در این جنگ ها تا آکروپلیس رفت. من وقتی در بلغارستان بودم، همانطور که می دانید مرز یونان است. دیدم بلغاری ها خیلی ایران را دوست دارند و برخی خود را ایرانی می دانستند، من پرسیدم چطور؟ گفتند وقتی خشایار شاه لشگر کشید به یونان در راه بازگشت عده ای از لشگریانش اینجا ماندند و بنابراین ما از نسل همان ایرانی ها هستیم.

بنابراین حکمای ما بسیار بودند اما گمنام هم بودند و بسیاری از آثار آنها هم از بین رفته در واقع بعد از اسلام این اموی ها لودند که سوزاندند که امروز در واقع همین القاعده هستند. این القاعده که الان به وجود نیامده. این طالبانی ها همیشه بوده اند. هر چه آثار ایرانی بود، چندین بار سوزاندند به خصوص آثار دینی و مذهبی ما را. این ها ریشه هایشان همه همان فرهنگ عربی اموی است که اول اشاره کردم. بنابراین آثار ایران نمانده اما بسیاری از آثار یونان مانده. این یک مسئله است.

مسئله دوم این است که مورخ بزرگی مثل هرودوت یونانی بوده است. درباره این سه جنگ هم نوشته اما طبعا چون یونانی است به نفع یونان نمی نویسد. اگر چه به ضرر ایران نوشته اما حداقل اسم ایران هست . عنادهایی بوده و دشمنی های که موجب شده تاریخ را مغرضانه بنویسد اما باز هم ما از هرودوت می فهمیم که ایران چه نقشی داشته. می پرسند از کجا می گویید آثار ایرانی ما را سوزانده اند و انکار می کنند. من می خواهم قیاسی برای شما بگیرم. ببینید نزدیک سه سال طالبان بر افغانستان حکومت کرده است. طالبانی که تربیت شده اموی ها هستند. در همین مدت 3 مجسمه بزرگ بودا را که میلیاردها تومان قیمت داشته منفجر کرده اند. یک استاد دانشگاه کابل به من گفت که هر چه کتاب فارسی بود آتش زدند. شما حساب کنید که 1400 سال ما این مسئله را داشته ایم.

آمدند آثار ما را از بین بردند،آنوقت تا حرف می زنیم می گویند شما ناسیونالیست هستید. ما ناسیونالیست نیستیم. دفاع از قوم و قبیله که نمی کنیم . من از فرهنگ دفاع می کنم. دفاع از فرهنگ که عیب ندارد. ما دارای فرهنگ غنی بودیم و به همین دلیل ایرانی ها اسلام را بهتر از عرب ها فهمیدند. هنوز هم بهتر می فهمند. گسترش اسلام با قلم ایرانی ها بوده است. جنگ تنها، پیش می رود اما فایده ای ندارد . ایرانی ها قلم زدند. ابن سینا و غزالی و این همه متکلم و فیلسوف از اسلام نوشتند. همین صحاح سته که برای اهل سنت و حدیث است هر 6 تای آنها ایرانی بودند. اینها مسائلی است که بعضی ها می خواهند نادیده بگیرند.

اسلام هم که آمده خدا را نور دانسته، الله نور السماوات و الارض. اسلام که ما قبل خودش را انکار نکرده، اما هنوز هم عرب ها با ما دشمن هستند. چرا چون این عرب ها قبلا زیر سیطره ایرانی ها بودند به خصوص در زمان شاپور که آنها را دست بسته به غاری در کازرون آورد و به همین دلیل این دشمنی دیرینه وجود دارد. اسلام هم که فاتح شد چون اینها اسلام را عربی می دانند، توانستند بر ایرانی ها مسلط شوند. ما اسلام را آسمانی می دانیم و آنها عربی و فرق است بین این نگاه ما و آنها. ما توانستیم که معارف اسلام را بفهمیم و گرنه عرب ها چه می کردند؟ خلاصه فقط با زور شمشیر که نمی شد. امروز هم نمی شود با فشار و تحکم و تحمیل و آدم کشی در دنیای امروز پیش رفت؟