از آن هنگام که حضرت محمّد (ص) رسالت یافت تا خفتگان وادی ظلمت را از خواب سنگین جهالت بیدار سازد و دیدگانشان را به نور حقیقت، روشن گرداند، تا آن زمان که آوازه ی آیین راستین و نام دلنشین او شرق و غرب عالم را فرا گرفت و پایههای تمدنی بزرگ و عالمگیر بنیان نهاده شد، افراد، گروهها، قبایل و اقوام بسیاری تلاش نمودند و با از جانگذشتگی و ایثار بی دریغ خود، از نهال نوپایی که پیامبر (ص) نشانده بود، پاسداری کردند.
اسامی چنین مردمانی که چه در صدر اسلام، با جان و مال خود و چه در قرنها پس از ظهور اسلام، با علم و دانش خود باعث رشد و بالندگی اسلام و تمدّن اسلامی شدند، در تاریخ کم نیست. همچنان که ایران و ایرانیان در این راه، سهمی بزرگ و کارنامهای درخشان از خود به یادگار گذاشتهاند.
هرگاه به برخی از رازها و ریزهکاریهای قرآن و سخنان ارزنده و آموزنده ی پیغمبر اسلام (ص) درباره ی ارزش ایرانیان پی ببریم، آن گاه میتوانیم به ایرانی و اسلامی بودن خود ببالیم و در برابر سخنان آسمانی قرآن و گفتههای گرانبهای پیامبر بزرگ اسلام(ص) سر فرود آوریم که در چهارده سده پیش، از مردم این سرزمین کهنسال آریایی، به نیکی یاد کرده و آنان را مردمانی خداشناس و دلیر و استوار بر پیمان و برخوردار از هوش و شایستگی خدادادی معرفی نموده است. 1
ایرانیان در قرآن
با این که قرآن، بیشتر مباحث کلی را بیان میکند و کمتر به مسائل فرعی پرداخته، بسیار جالب است که در آیات متعددی (با توجه به شأن نزولها و روایات تفسیری موجود) و با تعبیرات گوناگون، درباره ارزش و شایستگی ایرانیان، سخن به میان آورده است که بیانگر توجه خاص قرآن، به اسلام ایرانیان است. روایات بسیاری از پیامبر اسلام(ص) نیز موجود است که مُهر تایید بر این گونه تفاسیر زده است و هر گونه شک و شبههای را نسبت به آن ها از بین برده است که در ادامه، به برخی از مهمترین آن ها اشاره میکنیم:
- در آیه ی سوم از سوره جمعه میخوانیم: « و ]نیز پیامبر را برانگیخت[ بر گروه دیگری از ایشان که هنوز به آن ها - اعراب - نپیوسته اند، و خداوند، توانا و آگاه است».
در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) این آیه را تلاوت کرد. حاضران پرسیدند: منظور از این «گروه دیگر» کیست؟ پیامبر(ص) در پاسخ آن ها، دست بر شانه ی «سلمان» گذاشت (و به نقلی دست بر سر سلمان گذاشت) و فرمود: « اگر ایمان در ستاره ثریا قرار گیرد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست مییابند».2
- در آیه 38 از سوره محمّد(ص) میخوانیم: «ای مسلمانان! اگر به نعمت اسلام ارج ننهید و از آن رویگردان شوید، خداوند، این مأموریت (پاسداری از اسلام) را به گروهی دیگر میسپارد؛ آنان که همانند شما نخواهند بود».
اکثر مفسّران شیعه و اهل سنّت، در ذیل این آیه نقل کردهاند که پس از نزول این آیه، جمعی از اصحاب از پیامبر(ص) پرسیدند: «این جمعیتی که خداوند در آیه به آن ها اشاره می کند، چه کسانی هستند؟». پیامبر(ص) به سلمان، که در نزدیکش بود، نگاه کرد و دست به زانو (یا شانه) او زد و فرمود: «منظور خداوند، این مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختیار اوست، اگر ایمان به ستاره ثریا بسته باشد، گروهی از مردان فارس، آن را به چنگ می آورند».3
- در آیه 54 از سوره مائده آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از آیین خود بازگردد ( به خدا زیانی نمیرساند) خداوند، در آینده، جمعیتی را میآورد که (دارای این ویژگیها هستند): 1. خدا آن ها را دوست دارد؛ 2. و آن ها (نیز) خدا را دوست دارند؛ 3. در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سخت و نیرومندند؛ 4. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش ملامتگران، هراسی ندارند».
روایت شده است که شخصی درباره این آیه و مصداق آن، از پیامبر(ص) پرسید. پیامبر(ص) دست بر شانه (یا گردن) سلمان گذاشت و فرمود: «منظور از این آیه، این شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: « اگر دین در ستاره ثریا باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس، آن را به دست خواهند آورد».4
- در آیه 89 سوره انعام میخوانیم: « آن ها (اعراب) کسانی بودند که ما به آن ها کتاب و فرمان و نبوت عطا کردیم. پس اگر آنان کافر شوند، ما قومی را که هرگز کافر نخواهند شد، بر آنان می گماریم.»
مفسّران بزرگی در تفاسیر خود نقل کردهاند که منظور از این جمعیت (نگهبان دین)، ایرانیان هستند. 5
در روایت آمده است: جمعی از ایرانیان به قصد انجام دادن مراسم حجّ، به حجاز رفتند. در مدینه، به حضور امام باقر(ع) رسیدند و پرسشهایی از مسائل مهم دینی نمودند و امام باقر(ع) پاسخ آن ها را داد. یکی از سؤالات آن ها این بود: «شنیدهایم که سلمان، تمایل پیدا کرده بودکه با دختر عمر، خواهر حفصه، ازدواج کند و از او خواستگاری کرد. لطفاً چگونگی آن را برای ما بیان فرمایید».
امام باقر(ع) فرمود: عمر [که مایل به دادن دخترش به مردی غیر عرب نبود]، از خواستگاری ناراحت شد و جریان را به رسول خدا(ص) عرض کرد و گله نمود. رسول خدا(ص) به عمر فرمود: «وای بر تو! آیا خرسند نیستی که سلمان به تو مشتاق شود و تو به او نزدیک گردی؟ سلمانی که بهشت مشتاق دیدار اوست و خداوند درباره ی سلمان و شما جمعیت قریش، این آیه را نازل کرد (آن گاه آیه 89 از سوره انعام را خواند). عمر گفت: «ای رسول خدا! منظور از گروه نگهبان دین (در آیه مذکور) کیست؟». پیامبر(ص) فرمود: « سوگند به خدا، این گروه نگهبان، سلمان و قوم او هستند». سپس فرمود: «سوگند به خدا این آیه (آیه 38 از سوره محمد) نیز در شأن سلمان و قوم او نازل شده است». در پایان فرمود: «ای گروه قریش! شما مردم فارس (ایرانیان) را با شمشیر (در فتح ایران) میزنید، تا به سوی اسلام بیایند. سوگند به خدا، روزی خواهد آمد که آن ها شما را برای کشاندنتان به سوی اسلام، با شمشیر می زنند». حذیفه بن یمان که در آن جا بود، گفت: « گوارا باد برای سلمان و ایرانیانی که راه ایمان و تقوا را می پیمایند». رسول خدا(ص) فرمود: « اگر اسلام در لا به لای زمین گم شود، ایرانیان آن را مییابند، و اگر اسلام در آسمان قرار گیرد، جز مردم ایران، کسی به آن دست نمییابد».
عمر با شنیدن این سخنان، غمگین شد و برخاست و رفت! 6
- در آیه 133 از سوره نساء نیز آمده است: «ای مردم! اگر خدا بخواهد شما را از میان میبرد و افراد دیگری را (به جای شما) میآورد».
در روایت آمده است که هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر(ص) دست خود را بر پشت سلمان زد و فرمود: «آن افراد، از قوم این شخص (سلمان) هستند؛ یعنی مردم غیر عرب از فارس».7
ایرانیان در سخنان پیامبر(ص)
علاوه بر سخنانی که از پیامبر(ص) در تفسیر آیات قرآن درباره ی ایرانیان روایت شده است، سخنان دیگری نیز از ایشان روایت شده است که به طور خاص، در مورد ایرانیان و مقام و ارزش والای آن هاست که بعضی از این سخنان عبارتاند از:
- «بشارت باد بر شما ای فرزندان فَرُّوخ! 8 اگر ایمان به ستاره ی ثریا بسته باشد، عرب به آن نمیرسد؛ ولی عجم، آن را در اختیار خود خواهد گرفت». 9
- و در تعبیری دیگر در روایت ابوهریره آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «ای عجمها! نزدیک (قرآن و اسلام) گردید که عربها از آن، روی گرداندهاند، و همانا اگر ایمان به عرش الهی بسته باشد، در میان شما کسانی هستند که آن را به دست آورند». 10
- پیامبر(ص) فرمود: «خداوند، در میان بندگانش، دارای دو برگزیده است:
1. برگزیده او در میان عرب، در قریش است؛
2. نیکی او در میان عجم (غیر عرب) در جمعیت ایرانی است». 11
منظور از این سخن این نیست که نژاد موجب برتری است؛ بلکه منظور، خبر دادن از نبوغ و استعداد و زمینههایی است که در نژاد قریش و ایرانیان وجود دارد. 12
- در فارسنامه ابن البلخی آمده است: « پیغمبر را پرسیدند که چرا همه ی قرون، چون عاد و ثمود و مانند ایشان هلاک شدند و ملک پارسیان به درازا کشید، با آن که آتش پرست بودند». پیغمبر فرمود: «از بهر آن که آبادانی کردند در جهان و داد گستردند میان بندگان خدای – عزّوجل- ». 13
- نیز نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: « نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید؛ زیرا آن ها از یاران ما هستند و از ما حمایت میکنند».14
- همچنین نقل شده است که پیامبر(ص) گاهی به فارسی نیز سخن میگفت و حتی در برهان قاطع در شرح کلمه «دَری» آمده است که: « بعضی گویند دَری، زبان اهل بهشت است که رسول(ص) فرمودهاند: زبان اهل بهشت، عربی یا دری است».15
این شیوه رفتار پیامبر نیز نشانه ی اشتیاق او به جلب عواطف فارسیزبانان است، در حالی که بعضی بر اثر تعصّب عربیت، سخن گفتن به فارسی را دور از وقار میدانستند.
از جمله روایاتی که در مورد فارسی صحبت کردن پیامبر(ص) در دست است، این روایت است که:
وقتی سلمان بر پیامبر، وارد شد. پیامبر فرمود: «درسته و ساوته» یعنی «اهلاًو مَرحباً» و صحیح این دو کلمه: «درستید و شادید» است؛ یعنی «سالم و خوش باشی!» 16
سلمان، سمبل ایرانیان مسلمان
سلمان، نخستین مرد ایرانی است که به اسلام گرویده و در همان آغاز در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیده است. او بر اثر پیمودن راه تقوا و کمالات، به مرحلهای رسید که پیامبر(ص) و امامان(ع) با تعبیرات بسیار بلند، از او تجلیل کردند و این تجلیل از سلمان پاک و لایق که به صورت سمبلی از ایرانیان معرفی شده بود، نقش بهسزایی در گرایش ایرانیان به اسلام داشت. 17
در ادامه، نگاهی مختصر به زندگی سلمان و سخنان رسول خدا(ص) درباره او خواهیم داشت.
نام اصلی او «روزبه» یا «ماهُویه» یا «بهبود»یا «بهروز» و یا «مابه» بوده است که پیامبر(ص)، پس از اسلام آوردن او، نامش را تغییر داد و نام زیبای «سلمان» را برای او برگزید. سلمان، گاهی خود به این موضوع افتخار میکرد و میگفت: «من برده بودم و رسول خدا(ص) مرا آزاد کرد و نام مرا سلمان نهاد».18
او از مَوالی (آزاد شدگان پیامبر) به شمار میآمد که پیامبر(ص) او را از صاحبش - که یک نفر یهودی بود - در برابر کاشتن سیصد نخل خرما و چهل وقیه طلا (هر وقیه، معادل چهل درهم)، خریداری و آزاد نمود. 19
- پیامبر(ص) درباره ی سلمان میفرمود: «من پیشگام همه ی فرزندان آدم هستم و سلمان، پیشگام پارسیان است».20
- در جایی دیگر فرمودند: « خداوند، به من فرمان داد که چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داد که او نیز آن ها را دوست دارد، و آن ها عبارتاند از: علی، سلمان، ابوذر و مقداد».21
- همچنین فرمود: « سلمان، از من است. اگر کسی به او جفا کند، به من جفا کرده است، و کسی که به او آزار برساند، به من آزار رسانده است».22
در ماجرای معروف جنگ خندق که در سال پنجم هجرت رخ داد، طبق پیشنهاد سلمان، قرار شد در برابر دشمن، خندق(کانال بزرگی به عنوان محافظ شهر) حفر کنند. رسول خدا(ص)، حفر آن را بین مسلمانان تقسیم کرد و برای هر ده نفر، کندن چهل ذراع (حدود بیست متر) را تعیین نمود. 23 از آن جا که سلمان، فردی نیرومند و کارآمد بود، مهاجران گفتند: سلمان از ماست. (یعنی نام او را در لیست مهاجران قرار دهید) و انصار گفتند: سلمان از ماست. رسول خدا(ص) فرمود: «سلمان، از ما اهل بیت است».24
این جمله ی «سلمان، از ما اهل بیت است»، تنها در جنگ خندق گفته نشده است، بلکه از زبان پیامبر(ص) و امام علی(ع) و بعضی امامان دیگر نیز در موارد مختلف، آمده است. 25
عارف بزرگ قرن هفتم، مُحیی الدّین ابن عربی، در شرح این جمله میگوید: « اضافه کردن و پیوند زدن سلمان به اهل بیت(ع) در این عبارت، بیانگر گواهی رسول خدا(ص) به مقام عالی طهارت سلمان است».26
- جابر بن عبد الله انصاری میگوید: از رسول خدا(ص) درباره ی مقام سلمان پرسیدم. فرمود: «سلمان، دارای علم گذشته و اینده است. خداوند دشمن او را دشمن میدارد و دوستش را دوست میدارد».27
- و عایشه میگوید: «سلمان، جلسات خصوصی شبانه با رسول خدا (ص) داشت که اکثر اوقاتِ آن حضرت را پر می کرد».28
نقل است که سلمان از همان آغاز آشنایی با اسلام و دلبستگی به آیات قرآن، در این اندیشه بود که قرآن را به زبان پارسی برای مردم خود ترجمه کند؛ امّا متأسفانه امروز، ترجمهای از قرآن به روایت سلمان در دسترس نیست و بسیاری بر این باورند که ترجمه تفسیر طبری، نخستین اقدام برای ترجمه قرآن به زبان فارسی است؛ امّا برخی منابع مهمّ تاریخی، سلمان را نخستین کسی میدانند که با اجازه پیامبر(ص) به ترجمه فارسی آیات قرآن پرداخت. 29
در مورد منزلت سلمان در نزد پیامبر(ص)، همین بس که آن حضرت، سفارش نامهای درباره ی بستگان سلمان نوشتند که قبلاً درباره هیچ یک از اصحاب، چنین سفارشنامهای صادر نشده بود. خلاصهای از متن آن سفارشنامه چنین است:
« این، عهد نامهای از محمد بن عبد الله(ص) است که بنا به درخواست سلمان، در مورد توصیه به برادرش مهاد بن فرّخ بن مهیار، و خاندان او نسل اندر نسل، نگاشته می شود ... . این نامه، به نفع خاندان سلمان نوشته شد. جان و مال آن ها، در هر نقطهای که باشند، در پناه خدا و رسولش محفوظ است. کسی نباید به آن ها ستم کند یا سخت بگیرد. هر کس از مؤمنان که نامه ی مرا میخواند، باید از آن ها حمایت کند و به آن ها احترام بگذارد، و هیچ گونه آزاری بر آن ها روا ندارد. تراشیدن جلو سر، و جزیه و خمس و عُشر (یک دهم) اموال، و هر گونه مالیات را از آن ها برداشتم ... . هر سال از بیت المال، صد لباس در ماه رجب، و صد لباس در ماه ذیحجه به آن ها بدهید. سلمان از این رو از جانب ما شایسته ی این اکرام و احترام گردیده که بر بیشتر مؤمنان، برتری یافته است و از طریق وحی برای من ثابت شده که: اشتیاق بهشت به سلمان، بیش از اشتیاق او به بهشت است. سلمان، مورد اعتماد من و خیرخواه پیامبر خدا و مؤمنان است. سلمان از خاندان ماست ...».
این سفارشنامه را علی بن ابی طالب(ع) به فرمان رسول خدا(ص) نوشت و سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، بلال و جماعتی بر آن، گواه شدند. 30
دیگر ایرانیان مسلمان در زمان پیامبر(ص)
در عصر پیامبر(ص) و اندکی پس از رحلت ایشان، ایرانیان بسیاری به اسلام گرویدند که درباره ی آن ها به اختصار توضیح میدهیم:
- سلمان فارسی میگوید: «وقتی که وارد مدینه شدم، زنی اصفهانی (به نام اُمّ الفارسیه) را دیدم که قبل از من به حضور پیامبر(ص) رفته و مسلمان شده بود. او مرا به سوی آن حضرت راهنمایی کرد».31
- ابن حجر مینویسد: «مردی از ایرانیان به نام ابوشاه، پای منبر رسول خدا(ص) بود و خطبة بلیغ و سودمند آن حضرت را میشنید. پس از پایان خطبه، به حضور رسول خدا(ص) آمد و گفت: دستور بدهید این سخنان را برای من بنویسند. آن حضرت به آن هایی که سواد نوشتن داشتند، فرمود: این سخنان را برای ابوشاه بنویسید».32
- جوانی ایرانی در جنگ اُحد، در صف سپاه اسلام، ضربتی سخت بر دشمن کوبید و فریاد برآورد: «بگیر این ضربت را از من، که من جوانی پارسی هستم». رسول خدا(ص) دریافت که سخن او ممکن است شعلة تعصّب نژادی دیگران را برافروزد، به آن جوان فرمود: « بگو: بگیر از یک جوان انصاری!». 33
- باذان بن ساسان که نام او را بادان و بادام هم نوشتهاند، فرمانروای ایرانی یمن بود که از سوی خسرو پرویز بر آن دیار، حکومت میکرد و بر سرزمینهای حجاز و تهامه نیز سرپرستی داشت.
پس از آن که سفیر پیامبر اسلام(ص) (عبدالله بن حُذافه سهمی) به دربار خسرو پرویز رسید و نامه آن حضرت را به امپراتور ایران داد. پادشاه ایران برآشفت و نامه آن حضرت را پاره کرد و سپس دستور دستگیری پیامبر و اعزام ایشان را به تیسفون، به باذان صادر کرد و همچنین به او فرمان داد تا گزارشی درباره ی فعالیتهای محمّد (پیامبر اسلام) به او ارائه دهد. باذان هم دو تن از ایرانیان به نامهای بابویه و خُرّه خسرو را به مدینه فرستاد تا از چند و چون اسلام، آگاهی بیاورند؛ امّا آن ها ناباورانه، خود را با جامعهای نوبنیاد و سپاهی با ایمان که تا سرحدّ جان از پیامبرخود پاسداری میکرد، مواجه دیدند. از این رو، با آن که اجرای فرمان را ناممکن میدانستند، ولی دست کم، چارهای جز ابلاغ مفاد آن به پیامبر(ص) نداشتند. پیامبر(ص) نیز در پاسخ، با تبسّمی معنادار، از قتل خسروپرویز به دست پسرش شیرویه در شب قبل، خبر داد. این پیشگویی صحیح پیامبر(ص)، باذان و دیگر فرماندهان ایرانی را به اسلام، متمایل کرد، به همین سبب، باذان، هیئتی را با هدایای بسیار به نزد رسول خدا(ص) در مدینه اعزام داشت. این هیئت، خواستار آن بود که پیامبر(ص) کسی را برای آموزش اسلام به جانب یمن، گسیل فرمایند و فرمانروای مسلمانی را برای ایرانیان و مردم یمن برگزینند.
آن حضرت نیز، ضمن ارسال هدایایی، حضرت علی(ع) را برای آموزش اصول و فروع آیین اسلام به ایرانیان و مردم یمن اعزام کرد و طی فرمانی، خودِ باذان را به عنوان کارگزار خویش و حاکم یمن، منصوب فرمود. بدین گونه پیوند مستقیم میان اسلام و ایرانیان، بدون هیچ درگیری نظامی، نخستین بار از سرزمین یمن آغاز شد.
در اواخر عمر رسول خدا(ص)، باذان، وفات یافت و فرزندش «شهر بن باذان» به جای وی منصوب شد. بعدها پس از ماجرای حجّه الوداع و بیمار شدن پیامبر(ص)، گروهی از اعراب به رهبری «اَسود عَنَسی» به یمن حمله بردند و شهر بن باذان را به شهادت رسانده، و صنعا را تصرف کردند که پیامبر(ص) پس از آگاهی از این خبر، یک گروه سه نفره ایرانی (فیروز، دادویه، جشیش) را مأموریت داد تا اسود را شکست دهند و یمن را بازپس گیرند. آن ها هم موفق به اجرای فرمان پیامبر(ص) و خشنودی فراوان ایشان شدند، تا آن جا که پیامبر فرمود: « عنسی کشته شد و قتل او به دست مبارکی متعلق به یک خانواده مبارک، انجام گرفت». وقتی از آن حضرت پرسیدند، چه کسی او را کشت؟ فرمود: «فیروز».34
به هر حال، هر چند نام باذان را در زمره صحابه پیامبر(ص) ذکر کردهاند، ولی او چنان که در روایات اسلامی آمده است، مسلمان شدن خود را تنها با نامهای به پیامبر (ص) اعلام کرده و ملاقات حضوری با ایشان نداشته است. 35
- بجز اینان، چند تن دیگر از آزادشدگان پیامبر(ص) هم ایرانی بودند مثل: هرمز، کرکره، وردان، مهران و یک تن از آن ها که نامش ابوضمیره بود و نسب و تبار خود را به گشتاسب (پادشاه افسانهای ایران) میرسانید. 36
- آزاد کردهای دیگر، ثوبان نام داشت که سالها بعد از پیغمبر زنده بود و به روزگار معاویه در شام وفات یافت. گویند وقتی پیغمبر گفت: «کیست که برای من، یک خصلت را بر عهده گیرد، تا من برای او بهشت را برعهده گیرم؟»، ثوبان گفت: من، ای پیغمبر خدای! محمد(ص) گفت: «بر عهده گیر که از خلق، چیزی طلب نکنی». ثوبان پذیرفت و گویند بسا که وقتی سوار بود، تازیانه از دستش میافتاد و از هیچ کس در نمیخواست تا آن را بردارد و به دستش دهد. خودش فرود میآمد و آن را برمیداشت. 37
پی نوشت ها:
1.ایرانیان در قرآن و روایات، نورالدّین ابطحی، تهران: به آفرین، 1383، ص15.
2. تفاسیر مجمع البیان، المیزان، الدُرّ المنثور، الکشّاف، قرطبی، مراغی و فی ظلال القرآن، ذیل آیه مذکور.
3. الغارات، ج1،ص70؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص183؛ نیز ر.ک: 4. بحارالأنوار، ج41، ص137.
5. بحارالأنوار، ج67، ص176.
6. تفسیر روح البیان، ج9، ص90؛ تفسیر القرطبی، ج9، ص6161.
7. تفسیر القرطبی، ج9، ص6161 .
8. بحارالأنوار، ج67، ص174.
9. طبق گفته ابن اثیر در کتاب النّهایه، فرّوخ (فرّخ) از فرزندان حضرت ابراهیم بود که دارای نسل فراوان شد و غیر عرب از نسل او به وجود آمدند (النهایه، ج2، ص425).
10. تاریخ اصبهان، ابونعیم،ج1،ص4و5.
همان، ص6.
11. ربیع الأبرار، زمخشری (مطابق نقل نفس الرحمن، ص31).
12. ر.ک: ایرانیان در قرآن و روایات، ص 65.
13. فارسنامه، ابن البلخی، چاپ دارالفنون کمبریج، ص5.
14. صحیح البخاری و صحیح مسلم و صحیح الترمذی (مطابق نقل جامع الاُصول ،ج10، ص149).
15. برهان قاطع، تصحیح محمد معین، تهران: امیرکبیر،1357،ص847.
16. صبح الأعشی، ج 1 ، ص 166 (نقل از : ایرانیان در قرآن و روایات، ص 47).
17. رک: ایرانیان در قرآن و روایات، ص 65.
18. بهجه الآمال، ج4، ص467؛ الدّرجات الرّفیعه،ص203.
19. نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص20و 21؛ مکاتیب الرّسول، ج2، ص409؛ تاریخ بغداد ،ج1، ص170.
20. الاحتجاج، طبرسی،ج1،پاورقی ص150.
21. الخصال، صدوق،ج1،ص255.
22. رک: ایرانیان در قرآن و روایات، ص90.
23. با توجه به این که عدد لشگر مسلمین طبق مشهور، حدود سه هزار نفر بود، طول مجموع خندق را بعضی دوازده هزار ذراع (تقریباً شش هزار متر) تخمین زدهاند. به گفته بعضی از مورّخان، حفر خندق، در شش روز به انجام رسید. (طبقات ابن سعد، ج2،ص67)
24. اعیان الشّیعه، ج7،ص386؛ مجمع البیان، ج2، ص427.
25. نفس الرّحمن، ص 31و32.
26. رک: ایرانیان در قرآن و روایات، ص 99.
27. الاختصاص، شیخ مفید، ص223.
28. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18،ص36.
29. ر. ک: بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی، سید عطاء الله مهاجرانی، تهران: اطلاعات، 1376،ص171.
30. مناقب ابن شهرآشوب، ج1،ص97؛ بحارالأنوار، ج22،ص368.
31. گلزار اکبری، ص85؛ الاوائل، ص161.
32. نفس المهموم، ترجمه شعرانی، پاورقی ص356.
33. سنن ابی داوود، ج2،ص625.
34. وب سایت شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی www.persian-language.org
35 . تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، محمد محمدی ملایری، ج1، تهران: یزدان،1372، ص428 ـ433، به نقل از دانشنامه آزاد ویکی پدیا.
36. بامداد اسلام، عبدالحسین زرّین کوب، تهران: امیرکبیر،1384،ص66.
37. همان، ص67.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از کلیپهایی که چندی است در شبکههای مجازی مورد توجه قرار گرفته است بخشی از سخنان سیدمرتضی خاتمی خوانساری در برنامه این شبها درباره زبان اهل بهشت و اهل جهنم است. در این کلیپ چنین مطرح میشود که «زبان اهل بهشت به زبان عربی است و زبان اهل جهنم، زبان عجم است
* توضیحات کارشناس تلویزیون درباره اظهاراتش
خاتمی خوانساری در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس در توضیح این مسئله گفت: سخن از اینجا آغاز شد که چرا تلقین میت را به زبان عربی میخوانیم که در این زمینه میتوان به آیات ابتدایی سوره مبارکه «الرحمن» مبنی بر «الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الإنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیَانَ» اشاره کرد. بر اساس این آیات، تمام زبانها را پروردگار به انسانها آموخت و اصولاً همه بیانها مخلوق خداوند هستند و از زمان حضرت آدم صفوةالله، خداوند زبان عربی را به او تعلیم داد. همچنین هیچ زبانی به اندازه زبان عربی توسعه ندارد و تمام جهانیان نسبت به فصیحبودن زبان عربی آگاه هستند.
وی افزود: یکی از قوانین عالم آخرت این است کسی که اهل بهشت است هنگام مرگ، خداوند زبان او را به زبان عربی بر میگرداند، همینطور کسی که اهل جهنم باشد حتی با وجود عربزبان بودن هم، باز خداوند زبان او را به غیرعربی تغییر میدهد.
خاتمی خوانساری اظهار داشت: شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمعالبیان در ذیل آیه 195 سوره مبارکه شعرا مبنی بر «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ» به شرح این واژه پرداخته و از قول پیامبر اکرم(ص) نوشته است: «لسان اهل بهشت، عربی است» که در توضیح این روایت میتوان گفت جایی که انسانهای بسیاری جمع هستند و تجمع میکنند اگر همه آنها به یک زبان صحبت کنند طبیعتاً بهتر میتوانند مفاهیم را به یکدیگر منتقل کنند از این رو بالأخره باید یک زبان واحد باشد لذا چه تأثیری دارد که کدام زبان اعم از ترکی، فارسی، انگلیسی و ... باشد.
وی با بیان اینکه در آیه دوم سوره مبارکه یوسف آمده «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» و زبان محاورهای عرب، زبان عربی بوده است، ابراز داشت: عبدالله بن عباس از حضرت رسول(ص) روایت میکند که ایشان میفرمایند: قال احب العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی؛ من خودم عرب هستم، قرآن به زبان عربی نازل شده و زبان اهل بهشت نیز عربی است
* نقد مدعا توسط یک کارشناس قرآنی
در این میان گفتوگویی با حجتالاسلام سعید بهمنی عضو هیئت علمی مرکز فرهنگ و معارف قرآن داشتیم که وی در نقد سخنان خاتمی خوانساری مطالبی را عنوان کرد و گفت: زبان «عربی» از نظر لغوی یعنی «روشن»؛ زبانی که مردم با آن به روشنی سخن میگویند و ابهامی ندارد.
وی اظهار داشت: به طور مثال ما میتوانیم در عالم رؤیا مردم کشورهای دیگر را ببینیم و به زبان فارسی با آنها تکلم کنیم و برای افراد بسیاری این اتفاق صورت گرفته که حتی با زبانی غیر زبان فارسی در عالم خواب و رؤیا سخن گفتهاند در حالی که در عالم بیداری اطلاعی از آن زبان ندارند. همچنین در روایات اسلامی خواب به آخرت تعبیر شده است لذا آنچه در قالب رؤیا اتفاق میافتد انتقال معانی است به هر زبانی که باشد.
رئیس گروه علوم قرآنی مرکز فرهنگ و معارف قرآن عنوان کرد: وقتی خداوند متعال در آیه 65 سوره مبارکه یاسین میفرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ امروز بر دهان آنها مهر مینهیم، و دست ایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان کارهایی را که انجام میدادند، شهادت میدهند. آیا منظور از سخن گفتن اعضاء و جوارح انسان در روز قیامت به زبان عربی است؟! خیر، بلکه انسانها در عالم آخرت، معانی را منتقل میکنند.
وی یادآور شد: یک حافظه کامپیوتری یا لوح فشره را فرض کنید که حاوی اطلاعاتی است و این اطلاعات به همان زبانی که ذخیره شدهاند، نمودار میشوند و مهم این است که همه انسانها با زبانهای مختلف آشنا بوده و یا همگی به یک زبان حقیقت با هم سخن بگویند. اینکه چه زبانی در آن عالم قیامت حاکم است، فقط باید از طریق زبان وحی و حضرت رسول(ص) بیان شود.
حجتالاسلام بهمنی گفت: روایتی که آقای خاتمی خوانساری در استدلال عربیبودن زبان اهل بهشت فرمودهاند جزو روایات ضعیف است. در بیان روایات باید از راویان شیعه راستگو به نقل روایت بپردازیم از این رو روایتی که ایشان در سخنان خود به آن استناد میکنند مبنی بر اینکه حضرت رسول(ص) میفرمایند: «قال احبوا العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی»، روایت صحیحی نیست بدین معنا که تمام سلسله روایان حدیث باید شیعه راستگو باشند و این روایت از جانب اهل سنت نقل شده است اما ما روایات اهل سنت را نیز میپذیریم به شرطی که ثقه باشند در حالی که روایان این حدیث به دروغگویی توصیف شدهاند و خودِ اهل سنت آنها را تکذیب میکند.
وی تصریح کرد: علاوه بر این، روایت فوق از جمله روایات مرفوعه است یعنی یک سلسله سند از آن حذف شده است مثلاً فردی که در قرن سوم میزیسته نمیتواند از قول حضرت رسول(ص) روایت نقل کند و بگوید من از پیامبر این حدیث را نقل میکنم. بنابراین اِشکال روایت «قال احبوا العربیّ لثلاث: لانی عربی و القرآن عربی و لسان اهل الجنة عربی» بسیار زیاد است و هیچ اهل فنی به چنین روایتی استناد نمیکند مگر اینکه تأییدات دیگری همچون آیات قرآن کریم داشته باشد یا سایر روایات از آن حمایت کنند. متأسفانه گاهی اوقات برای تأیید مسائل قدسی به سراغ مسائل و سخنان بسیار ضعیف میروند.
رئیس گروه علوم قرآنی مرکز فرهنگ و معارف قرآن با اشاره به آیات ابتدایی سوره الرحمن ابراز داشت: «بیان» با «زبان» متفاوت است و منظور از بیان در این سوره، زبان نیست چرا که ما میتوانیم با یک نقاشی و با یک حرکت، مفهومی را به دیگران انتقال دهیم و خداوند، قوی بیان کردن و قوی منتقل کردن معانی را به انسانها آموخته است.
* لزوم دقت بیشتر در دعوت از کارشناسان برنامههای مذهبی
از آنجایی که رسانه ملی، رسانهای با سطح فراگیری بسیار بالاست و همه اقشار جامعه اعم از خاص و عام مخاطب آن هستند، به نظر میرسد طرح برخی مطالب شاذ و شبههبرانگیز در رسانه ملی نه تنها جایز نیست که از بن اشتباه است.
شایسته است تلویزیون در دعوت از کارشناسان مذهبی و تاریخی دقت بیشتر به خرج دهد، همچنین مدعوین نیز بیش از پیش در بیان امور اعتقادی و دینی حساسیت به خرج دهند تا ناخودآگاه موجب تشویش اذهان عمومی جامعه و یا دلزدگی از دین نشونددکتر دینانی اگر چه در رسانه های رسمی بسیار حاضر می شود اما از راحت انتقاد کردن هراسی
ندارد.
مخاطب انتقادهای صریح او دینداران و
مسلمانانی هستند که به قول او ، به اسلام عربی تحت سیطره فرهنگ عرب ایمان دارند نه به اسلام آسمانی ، محمدی و علوی. او در جای جای این گفت وگو تاکید دارد که دوگونه اسلام از آغاز رسالت پیامبر تا امروز که به نام اسلام طالبانی رائج است، وجود داشته و دارد. مدافعان و بزرگ شده های فرهنگ عربی با هرچه به نام فرهنگ ایرانی است سازگاری ندارند و با هرچه به نام ملیت است، مخالفت می کنند. ریشه ها و علل این مساله را با او بررسی کرده ایم.
بخشی از گفت وگوی ما را با این استاد برجسته فلسفه می خوانید
*****************
بحث ما درباره نوروز و آیین های نوروزی است که از سوی برخی به نام اسلام با آن مخالفت های می شود؟
اینها از دو رویکرد به اسلام و تفکرات اسلامی ناشی می شود. بعضی ها فکر می کنند هر چه ملی است اینها را ایرانی ها ساخته اند. این مسئله است. ما قبل از اسلام خیلی چیزها داشتیم. برخی می خواهند بگویند نیست. واقعیت است که در این مملکت بعضی از نوروز خیلی خوششان نمی آید. حرف و کلامشان نفوذ هم دارد. پس می گویند قبل از اسلام هر چه بوده کفر بوده و چرا می خواهید کفر را زنده کنید؟ بعضی ها فقط خوانده اند " ضرب زید عمرا" یعنی فقط عربی خوانده اند و محب عرب می شوند. اینها اساسا با ادبیات و فرهنگ پارسی آشنا نیستند. با فرهنگ ایرانی آشنا نیستند.
می دانید تحت فرهنگ عربی درمی آیند. ذهنیتشان می شود عربی . نه اسلامی . این عربی شدن با اسلامی شدن دو چیز است. بعضی ها زندگی شان، فکرشان، فرهنگشان و همه خمیرمایه شان عربی شده. نه اسلام محمدی. اسلام محمدی با اسلام عربی فرق دارد. حضرت محمد هم معجزه اش این است که از بین همین عرب های سوسمار خور، اسلام انسان ساز آسمانی را جا انداخت و گرنه معجزه نداشته است. ما به آسمانی بودن حضرت باور داریم.
وهابیت و اسلام القاعده مال همین عرب هاست . این فرهنگ عربی است. نه اسلام آسمانی. در طول این 14 قرن یک متفکر و فیلسوف عرب برای من پیدا کنید. اینها خلفای شان هم عربی بوده اند. فرق خلفا با علی این بود که اسلام علی، اسلام محمدی و اسلام آسمانی بود. نه عربی. من صریح می گویم که به حضرت علی ارادت دارم. نه به این عرب ها. چرا. چون علی یک انسان آسمانی است.
من ناسیونالیست نیستم اما به اسلام عربی هم مخالفم. می گویند چرا این طور می گویی؟ من نمی گویم. تاریخ و اندیشه انسان این را می گوید. بله که به علی ارادت دارم. این علی و فرهنگ اهل بیت است که با فرهنگ ایرانی و با همه فرهنگ های جهان تعامل و تفاهم دارد. والا مطمئن باشید اسلام عربی با هیچ فرهنگی کنار نمی آید. اسلام طالبانی با هیچ فرهنگی کنار نمی آید. امروز خطری که ما را تهدید می کند همین است.
اسلام علی را با اسلام عربی اشتباه بگیریم. اسلام عربی نه با نوروز بلکه با هیچ بخشی از فرهنگ ایرانی ما سازگار نیست. اینجاست که من به اینها که با نوروز و فرهنگ ایرانی مخالفت می کنند می گویم ببینید آدم از اول هر چه یاد می گیرد، به آن عشق می ورزد. برخی از این علمای ما که با نوروز مخالفت می کنند به این دلیل است که اینها فرهنگشان عربی شده. از اول عربی می خوانند و عربی فکر می کنند. فکر نمی کنند که قرآن آسمانی است حالا به زبان عربی هست، خب باشد. آسمانی بودن با عربی بودن دو تاست.
توجه فیلسوفان مسلمان ما به بن مایه های فرهنگ ایرانی چگونه بوده است؟
فیلسوفان ما همه به فرهنگ ایرانی توجه داشته اند. حالا
ملاصدرا کمتر توجه داشته. خیام و دیگران، بیشتر. مثلا ببینید خیام منجم ایرانی
بوده و تقویم جلالی را او تنظیم کرده است. خیام هیئت دان و ریاضی دان بی نظیری
بوده که الان اسمش در ناسا هست.
اما در راس همه
آنها ابن سینا قرار دارد که رساله نور را نوشته.
برای اینکه نور اصلا اولین بار در ایران مطرح شده است. قرآن هم خدا را نور معرفی کرده است. کلمه واجب والوجود و این دست کلمات یونانی است. اولین بار حضرت زرتشت، نور را مطرح کرده در عالم و اینها فکر می کنند که او مشرک بوده است. خیلی ها زرتشت را مشرک میدانند در حالی در حالی که اصلا مشرک نبوده و اولین موحد ایرانی پیش از همه اینهاست. خود ابن سینا هم از همه آیات قرآن آیه نور را تفسیر کرده است.
غزالی هم کتابی دارد به نام مشکاه الانوار. غزالی با اینکه متکلم و اشعری است و در بغداد تحصیل کرده اما این کتاب را درباره ایران نوشته که خیلی کتاب مهمی است. سهروردی که اصلا خودش را محیی و احیا کننده حکمت خسروانی می داند و بعد هم خود را تابع ابن سینا می داند. از طرفی ابن سینا مشایی نبوده و هزار سال است که به غلط این حرف را گفته اند.
ابن سینا در جایی گفته که : "این فلسفه ای که نوشتم و در شفا موجود است فلسفه عامه است. فلسفه ای که رسمی بوده و از یونان آمده و ما هم نوشتیم، برای اینکه نخواستیم مخالفت کنیم. اما ما به فلسفه دیگری دست یافتیم که عامه نمی دانند." این فلسفه 40 مجلد بوده که این اثر موجود نیست چرا که در حمله سلطان محمود از بین رفته است. مسعود غزنوی که آدم متعصبی بوده ، خانه ابن سینا را در این حمله آتش زده و این چهل مجلد سوخته. اگر این مجلد به ما می رسید ما الان فرهنگ دیگری داشتیم. این مجموعه درباره ایران بوده، همین آثاری هم که از او به رسیده رگه های ایرانی دارد مثل سلامان و الابصال، حی ابن یقظان و خود اشارات، مقامات العارفین که اشاراتی به حکمت ایران باستان دارد. سهروردی هم می گوید من پیرو ابن سینا هستم از جایی شروع کردم که او آنجا ختم کرد.
آن طور که تاریخ نشان می دهد در آن زمان در کل جهان، فقط حکمت ایران و یونان مطرح بوده است.
دقیقا درست است. در همین یونان کوچک و آتن پایتخت یونان بوده که البته هنوز هم هست چقدر حکمت وجود داشته. در کل اروپا، انگلیس و فرانسه ای نبوده. آن زمان اینها همه وحشی بودند. تنها جایی که در مغرب زمین حکمت داشته، آتن بوده است. آتن ارسطو و سقراط و افلاطون و هراکلیتوس داشته. ایران هم آن موقع هم حکمایی داشته. خود زرتشت یک حکیم بزرگ بوده است.
اینکه گفته می شود زرتشت پیامبر نبوده و کافر بوده صحیح است؟
خیر. اصلا. دقت کنید که در ایران حکیم و پیغمبر یک معنا داشته اند. پیغمبر به معنی پیام آور آسمانی است. چرا که حکمتش حکمت الهی بوده، حکیم همان است که یهودی ها به آن خاخام می گویند. در حکمت هم تبادلی بین ایران و یونان بوده است. در چین و هند هم خبرهای کمی بوده اما نه به اندازه ایران و یونان، این دو کشور از نظر فرهنگی در کل جهان مطرح بودند و در همین حال جنگ هم داشتند. ایران و یونان 3 جنگ داشته اند که چند بار ایران یونان را شکست داد و بعد اسکندر آمد، ایران را شکست داد. که ما اسکندر را بزرگ کردیم و لقب ذوالقرنین به او دادیم در حالیکه او مردک ضحاکی بود که هر چه بلا بود به سر ایران او آورد.
خشایارشاه در این جنگ ها تا آکروپلیس رفت. من وقتی در بلغارستان بودم، همانطور که می دانید مرز یونان است. دیدم بلغاری ها خیلی ایران را دوست دارند و برخی خود را ایرانی می دانستند، من پرسیدم چطور؟ گفتند وقتی خشایار شاه لشگر کشید به یونان در راه بازگشت عده ای از لشگریانش اینجا ماندند و بنابراین ما از نسل همان ایرانی ها هستیم.
بنابراین حکمای ما بسیار بودند اما گمنام هم بودند و بسیاری از آثار آنها هم از بین رفته در واقع بعد از اسلام این اموی ها لودند که سوزاندند که امروز در واقع همین القاعده هستند. این القاعده که الان به وجود نیامده. این طالبانی ها همیشه بوده اند. هر چه آثار ایرانی بود، چندین بار سوزاندند به خصوص آثار دینی و مذهبی ما را. این ها ریشه هایشان همه همان فرهنگ عربی اموی است که اول اشاره کردم. بنابراین آثار ایران نمانده اما بسیاری از آثار یونان مانده. این یک مسئله است.
مسئله دوم این است که مورخ بزرگی مثل هرودوت یونانی بوده است. درباره این سه جنگ هم نوشته اما طبعا چون یونانی است به نفع یونان نمی نویسد. اگر چه به ضرر ایران نوشته اما حداقل اسم ایران هست . عنادهایی بوده و دشمنی های که موجب شده تاریخ را مغرضانه بنویسد اما باز هم ما از هرودوت می فهمیم که ایران چه نقشی داشته. می پرسند از کجا می گویید آثار ایرانی ما را سوزانده اند و انکار می کنند. من می خواهم قیاسی برای شما بگیرم. ببینید نزدیک سه سال طالبان بر افغانستان حکومت کرده است. طالبانی که تربیت شده اموی ها هستند. در همین مدت 3 مجسمه بزرگ بودا را که میلیاردها تومان قیمت داشته منفجر کرده اند. یک استاد دانشگاه کابل به من گفت که هر چه کتاب فارسی بود آتش زدند. شما حساب کنید که 1400 سال ما این مسئله را داشته ایم.
آمدند آثار ما را از بین بردند،آنوقت تا حرف می زنیم می گویند شما ناسیونالیست هستید. ما ناسیونالیست نیستیم. دفاع از قوم و قبیله که نمی کنیم . من از فرهنگ دفاع می کنم. دفاع از فرهنگ که عیب ندارد. ما دارای فرهنگ غنی بودیم و به همین دلیل ایرانی ها اسلام را بهتر از عرب ها فهمیدند. هنوز هم بهتر می فهمند. گسترش اسلام با قلم ایرانی ها بوده است. جنگ تنها، پیش می رود اما فایده ای ندارد . ایرانی ها قلم زدند. ابن سینا و غزالی و این همه متکلم و فیلسوف از اسلام نوشتند. همین صحاح سته که برای اهل سنت و حدیث است هر 6 تای آنها ایرانی بودند. اینها مسائلی است که بعضی ها می خواهند نادیده بگیرند.
اسلام هم که آمده خدا را نور دانسته، الله نور السماوات و الارض. اسلام که ما قبل خودش را انکار نکرده، اما هنوز هم عرب ها با ما دشمن هستند. چرا چون این عرب ها قبلا زیر سیطره ایرانی ها بودند به خصوص در زمان شاپور که آنها را دست بسته به غاری در کازرون آورد و به همین دلیل این دشمنی دیرینه وجود دارد. اسلام هم که فاتح شد چون اینها اسلام را عربی می دانند، توانستند بر ایرانی ها مسلط شوند. ما اسلام را آسمانی می دانیم و آنها عربی و فرق است بین این نگاه ما و آنها. ما توانستیم که معارف اسلام را بفهمیم و گرنه عرب ها چه می کردند؟ خلاصه فقط با زور شمشیر که نمی شد. امروز هم نمی شود با فشار و تحکم و تحمیل و آدم کشی در دنیای امروز پیش رفت؟